از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

رعایت فاصله

اگر بی‌شرمی و حماقت اکثر انسانها را در نظر بگیریم، به این نتیجه می‌رسیم که کسی‌که دارای هرگونه برتری است، باید تفاوت خود و دیگران را مدنظر داشته باشد تا دیگران آن را به کلی فراموش نکنند؛ زیرا اگر چنین کسی از روی پاکی و خوش‌قلبی، امتیازات خود را نادیده بگیرد و با آنان طوری بیامیزد که گویی در ردیف آنهاست، باور می‌کنند و با او مانند هم سنخ خویش رفتار می‌کنند. 
این نکته را به‌ویژه به کسانی توصیه می‌کنم که دارای بالاترین مزیّت: یعنی مزیّت واقعی هستند که عبارت است از خصوصیات برتر شخصیتی. زیرا این‌گونه مزیّت، مانند مدال افتخار و عنوان نیست که مردم آن را دائم ببینند یا درباره‌اش بشنوند و فراموش نکنند:
وگرنه مکرّر خواهید دید که سفیه به عاقل آموزش می‌دهد.

[#آرتور_شوپنهاور‬ - در باب حکمت زندگی؛ صفحه 82]

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

ظرافت جوجه‌تیغی

موریل باربری

ظرافت جوجه‌تیغی

ظرافت یک جوجه‌تیغی

موریل باربری در 28 می 1969 در کازابلانکا، پایتخت مراکش، متولد شد و هم‌اکنون به عنوان یک نویسنده‌ی فرانسوی و استاد فلسفه شناخته می‌شود. او در سال 1993 پس از سه سال تحصیل آکادمیک در رشته‌ی فلسفه فارغ‌التحصیل شد و سپس به تدریس فلسفه مشغول شد.

رمان «ظرافت جوجه‌تیغی» او در سال 2007 جایزه اتحادیه‌ی ناشران فرانسه را به خود اختصاص داد و به مدت سی هفته‌ی پیاپی پرفروش‌ترین کتاب فرانسه بود و بیش از پنجاه بار تجدید چاپ شد. ظرافت جوجه‌تیغی را دو راوی دارد؛ اولی پیرزنی پنجاه‌وچهار ساله، باهوش، اهل ادبیات و هنر و البته زشت و ریزه‌میزه و خپله به‌نام رُنه که از بیست‌و‌هفت سال پیش سرایدار ساختمان مجلل شماره‌ی هفت در یکی از محله‌ها‌ی بالای شهر پاریس، در خیابان گرونل است. او دلش نمی‌خواهد اهالی ساختمان به هوش و علاقه‌مندی‌هایش پی ببرند به همین دلیل یک زندگی مخفی و پنهانی دارد تا دیگران او را به شکل یک سرایدار پیر و ابله و بدعُنُق ببینند و باور کنند؛ به همین دلیل خود را با مدلی که همگان برای یک سرایدار زن چاق متصور هستند منطبق کرده است. اما گاهی فراموش می‌کند و سرنخی از زندگی واقعی‌اش به دیگران می‌دهد ولی ناتوانی آدم‌ها از قبول آنچه موجب می‌شود چارچوب عادت‌های ذهنی‌شان در هم شکسته شود، رُنه را از مخمصه می‌رهاند و راز او همچنان سربه‌مُهر می‌ماند. او در مواقع نگرانی به قلمرو ادبیات پناه می‌برد و معتقد است: «چه وسیله‌ی تفریحی شریف‌تر و چه هم‌صحبتی سرگرم‌کننده‌تر از ادبیات وجود دارد و چه هیجانی لذت‌بخش‌تر از هیجانی است که خواندن کتاب نصیب انسان می‌کند. (برگه‌ی 134)» رُنه میشل در جای‌جای داستان به شاهکار‌های ادبی و هنری در زمینه کتاب، فیلم و موسیقی اشاره می‌کند. او از زمانی‌که رخدادی شیرین در اولین روز مدرسه برای‌ش اتفاق افتاد به خواندن کتاب گرایش پیدا کرد و دیوانه‌وار به این کار پرداخت.

راوی دوم

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

اون آخرین دفعه‌ای که ...

خیلی وقته دیگه بارون نزده ...

راستش خیلی وقت بود دنبال ایده‌ای بودم که قابلیت مانور و شاخ‌وبرگ دادن داشته باشه و در عین حال کوتاه و عمومی هم باشه ... تا اینکه چند وقت پیش سر پُست که بودم یکدفعه چیزی به ذهنم خطور کرد: «اون آخرین دفعه‌ای که ... » و بعدش چندین و چند جمله و سوال و پیشنهاد و انتقاد مثل بارانِ ناگهان پشت سر هم ردیف شد. بعد تصمیم گرفتم تا هر روز یا هر هفته یا با فواصل زمانی نامنظم موضوعات و موارد مختلف را در قالب یک پرسش مطرح کنم و شما نظر داده و دور هم باشیم و استفاده کنیم.

فقط اینکه شرط اول صداقت است و شرط دوم جرات و جسارتِ گفتن ... از این رو، اول کسی‌که به پرسش طرح شده پاسخ خواهد داد، خودم هستم؛ تا چراغ اول را صاحبخانه روشن کرده باشد.

اما پرسش این برهه: «اون آخرین دفعه‌ای که یه تیکه آشغال روی زمین دیدی و برداشتی و انداختی سطل آشغال کِی و کجا بود و زحمت چه کسی رو کم کردی؟»

راستی به یاد داشته باشیم که پاسخ مثبت دادن به برخی از پرسش‌ها را «خودبینی» یا «تعریف از خود» تلقی نکنیم. فکر کنیم تلنگری است در جهت هشیارتر و عمل‌گراتر شدن.

چراغ اول: لطفاً به کامنت نخست مراجعه شود.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

ملاقات با پاگانینی

نیکولو پاگانینی

نیکولو پاگانینی (Niccolò Paganini) آهنگساز و نوازنده بزرگ ایتالیایی بود که در فاصله‌ی سال‌های 1840-1720 می‌زیست. او علاوه بر اینکه یک ویولونیست بزرگ بود، گیتاریستی بزرگ نیز به حساب می‌آمد. می‌گویند او به خاطر علاقه‌ی معشوقه‌اش به صدای گیتار، سه سال تمام ویولون را کنار گذاشت و به یادگیری گیتار پرداخت. اما این فقط یک شایعه است؛ و او به هر حال سه سال به یادگیری نوازندگی گیتار پرداخت. پاگانینی در آن روزها تبدیل به اسطوره شده بود.

در یکی از کنسرت‌ها سیم‌های ویولون او یکی‌یکی پاره شد تا اینگه پاگانینی ماند و ویولونی که تنها یک سیم داشت. او با همان یک سیم کنسرت را ادامه داد و قطعه را بدون نقص به پایان رساند؛ غوغایی به پا شد، صدای تشویق‌ها قطع نمی‌شد و مردم به شدت هیجان‌زده شده بودند. فردای آن روز، روزنامه‌ها تیتر زدند: «از این پس کسی بهتر از پاگانینی ویولون می‌نوازد که بتواند ویولون بدون سیم را به صدا درآورد.»

او در نوازندگی به مهارتی رسیده بود که بدخواهان برای زیر سوال بردن پاگانینی می‌گفتند: ما هنگام اجرای او دستان شیطان را می‌بینیم.

قطعه‌ای که در ادامه خواهیم شنید، فینال از سویئت بزرگ در لا ماژور اثر پاگانینی است که از اساس برای دوئت گیتار و ویولن نوشته شد. اما پاگانینی از سر مزاح با دوست خود لوئیجی لینیانی بخش مربوط به ویولن را به شیوه‌ای نوشت که هنگام اجرا صدایی مضحک و ناکوک می‌دهد. از این‌رو امروزه فقط بخش گیتار این قطعه اجرا می‌شود.

*** فینال از سونات بزرگ در لا ماژور اثر پاگانینی را با اجرای گیتاریست بزرگ و ویرتوز فرانسوی جودیکائل پروآ می‌شنویم.

Final from Grand Sonata in A Major by Niccolò Paganini – Judicael Perroy

برای دریافت قطعه بر روی اسم فارسی آن کلیک نمایید

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

ملاقات با فرناندو سور

پس از حذف دوبل‌سیم‌های گیتار، و تبدیل به آن سازی با شش سیم، یکی از اولین گیتارهای شش‌سیم، گیتار آهنگساز و نوازنده‌ی بزرگ اسپانیا فرناندو سور (Fernando Sor) بود؛ نیکیتا کوشکین برای دیدن آن گیتار به اسپانیا سفر کرد و درباره‌ی آن چنین می‌گوید: «هنگامی‌که گیتار سور را به من دادند دستانم می‌لرزید، آن را با اضطراب به دست گرفتم و متعجب شدم که فرناندو سور چگونه با چنین گیتاری می‌نواخت. بدنه‌ی کوچک آن تعجب وحیرت مرا بر انگیخت که سور چگونه با چنین سازی در سراسر اروپا کنسرت اجرا می‌کرد و چطور حتی بدون ناخن ساز می‌زد و مخاطبین بیشمار او در سالن‌ها صدای این ساز را با اجرای او می‌شنیدند.»

فرناندو سور در سال 1778 در مرکز ایالت کاتالونیای اسپانیا، در شهر بارسلون به دنیا آمد. خانواده‌اش تصور می‌کردند او میراث‌دار نیاکان خود و سُنَّت خاندان سور خواهد بود و وارد ارتش اسپانیا می‌شود؛ اما فرنادو پس از تماشای یک اُپرای ایتالیایی به همراه پدر، به موسیقی علاقه‌مند شد. پدر گیتار را به او معرفی کرد و سور عاشقانه گیتار را به اوج رساند. او در اغلب ساخته‌هایش در پی خلق صحنه‌هایی با شکوه و چشم نواز است.

به سراغ یکی از ماندگارترین آثار سور می‌رویم و آن را با هم می‌شنویم،

در موسیقی سور، تکنیک در حد اعلا وجود دارد. استیل سور کاملاً سرزنده است و مثل بسیاری از آهنگسازان مدرن امروزی نیست، چون در قطعات فرناندو سور تکنیک در خدمت موزیک است و برای رسیدن به مفهومی متعالی به کار گرفته می‌شود. هیچ منیت و کبری در موسیقی او به چشم نمی‌خورد و نوعی خلوص و زیبایی خاص در آثار او دیده می‌شود.

 

*** با هم به قطعه‌ای ساخته سور با نام «واریاسیون‌هایی بر روی تمی از موتزارت» گوش می‌دهیم که توسط نوازنده‌ی بزرگ سرزمین آفتاب تابان، یعنی کازوهیتو یاماشیتا اجرا شده است.

Variations on a Theme of W.A .Mozart by Fernando Sor - Kazuhito Yamashita

(برای دریافت روی نام قطعه کلیک کنید)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

خط خریت

ما را به زور به سربازی بردند. یعنی از کار و زندگی انداختند و دو سال عمر ما را بیخود و بی‌جهت تلف کردند. نه پول دادند، نه غذا، نه کرایه‌ی راه و نه حتی یک دست لباس که در گرما عرق‌مان را بگیرد و در سرما تن‌مان را از و باد و باران حفظ کند. «سازمان برای کسانی که می‌مانند غذا ندارد!» این‌ها کلماتی است که بر زبان رییس اداره‌ای جاری می‌شود که اگر روزی به پرسنل نیاز داشته باشد، آن پرسنل در خارج از وقت اداری باید گرسنه بمانند و تا بوق سگ کار کنند.

کارفرمایی که نمی‌تواند غذای کارگرانش را تهیه کند به چه پشتوانه‌ای دست به کار می‌زند؟

سازمانی که نمی‌تواند معادل یک‌دهم درآمد پیش از خدمت سرباز را به او بدهد تا با خیال راحت این دوره‌ی نکبتی را طی کند چرا این‌همه پر رو و گستاخ است؟ چرا این همه اصرار به کاری دارد که هیچ سود و ثمری در آن نیست؟ مردمان ناخن‌خشکی که مرخصی تشویقی برای‌شان حکم ارث پدرشان را دارد چرا انتظارات بیجا دارند و سرباز را مجبور به انجام کارهای خارج از برنامه می‌کنند؟ آیا این چیزی جز بهره‌کشی و برده‌داری است؟

آری، ادعا‌شان این است که مرد می‌شوی ... حکایت مرد شدن در سربازی، حکایت با ادب شدن لقمان است؛ اگر روزی کسی از من بپرسد: «چه شد که در سربازی مرد شدی؟» خواهم گفت: «هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از آن حذر کردمی.» آن «چرا»های بالایی و هزار «چرا»ی دیگر در سر راه است و احدی به خودش زحمت نمی‌دهد نیم قدم با ما کارگران بی جیره و مواجب راه بیاید و دمی، تنها دمی درد پا برهنه رفتن بر خاربن‌های این شوره‌زار را بچشد. آری، برای مرد شدن، در برابر نامردانی تن‌پرور و شکم‌پرست و دروغ‌زن گام زدیم، پنجه را تا سر بالا آوردیم و احمقانه فریاد کشیدیم تا خودخواهی و غرور کاذب عده‌ای مجهول‌الحالِ معلوم‌الهویت را ارضا کنیم. آری ما همه سربازانی بوده‌ایم، هستیم و خواهیم بود که به مدت دو سال روی یک خط قدم‌رو رفته‌ایم، می‌رویم و خواهیم رفت: خط خریت نامردان.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

پنج حقیقت

(ترجمه در انتها)

Five Fact that show reading is something you should do as a routine

1. Reading can make you a better conversationalist!

2. Neighbours will never complain that your book is too loud!

3. Knowledge by Osmosis has not yet been perfected. You'd better read!

4. Books have stopped bullets. Reading might save your life!

5. Dinosaurs did not read. Look what happened to them!

خواندن

پنج حقیقت که نشون میده کتاب و ... خوندن چیزیه که بهتره به عنوان یک کار روزمره انجام بدید:

1. خوندن میتونه از شما یه آدم خوش‌صحبت‌تر بسازه!

2. همسایه‌ها هیچوقت اعتراض نمی‌کنن که کتابهای شما خیلی پر سروصدا هستن!

3. انتقال اسمزی علم و دانش هنوز کامل نشده. بهتره برید سراغ خوندن!

4. کتابها جلوی گلوله‌ها را گرفته‌ان. خوندن ممکنه جون شما را نجات بده!

5. دایناسورها چیزی نخوندن. ببینین چی به سرشون اومد!

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
صادق زمانی

آبه اگر قوَّت داشت، قوباغه‌اش نهنگ می‌شد!

کتاب کوچه: حرف آ (15) 104

آبه اگر قوَّت داشت، قوباغه‌اش نهنگ می‌شد!

قورباغه

(آبه=آن آب، در حالت معرفه: آن آب.) مترادف: کَل اگر طبیب بودی/سرِ خود دوا نمودی! * آردِ جـو، خودش را چه‌جور بسته که دیگران را ببندد! * اگر بابا بیل‌زنی، باغچه [یا درِ کونِ] خودت را بیل بزن! * غلاغه پیزیش درآمده بود، داد می‌زد «من جراحم!» * کچله اگر کلاه داشت سر کچل خودش می‌گذاشت! * اگر دانی که نان دادن ثواب است، خودت بخور که بغدادت خراب است!

احمد شاملو - آیدا سرکیسیان

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

سلام ... خدا حافظ

سلام
خداحافظ!

چیز تازه‌ای اگر یافتید،
بر این دو اضافه کنید
تا بل باز شود این در گم‌شده بر دیوار

حسین پناهی

HiBye

painting by Bradford Haubrich

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

پلکانی به بهشت

پلکانی به بهشت

آهنگی از گروه راک انگلیسی لد زِپِلین که در اواخر سال 1971 منتشد شد. این قطعه توسط گیتاریست گروه جیمی پِیج و خواننده‌ی گروه رابرت پلَنت برای چهارمین آلبوم استودیویی بی‌نام‌شان (اغلب از آن با عنوان «لد زپلین 4» یاد می‌شود) ساخته شد.

این آهنگ سه بخش دارد، که حجم صدا و تمپوی هر بخش با پیشرفتن موسیقی افزایش می‌یابد. آهنگ با تمپویی آرام همراه با سازهای آکوستیک (گیتار و فلوت رکوردر) و پیش از ورود سازهای الکترونیکر آغاز می‌شود. بخش پایانی با تنظیمی هارد راک و اجرا در تمپویی بالا که با نوای ریز و پیچیده‌ی گیتار به نوازندگی جیمی پیج در کنار صدای رابرت پلنت پر رنگ می‌شود؛ این بخش با کلام آکاپلای پلنت به پایان می‌رسد: (And she’s buying a stairway to heaven).

پلکانی به بهشت عناوین و افتخارات زیادی برای سازنده‌های خود در پی داشته است؛ از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: سومین آهنگ برتر در لیست شبکه VH1 برای صد آهنگ برتر راک، و آهنگ 31م در لیست مجله‌ی Rolling Stone برای پانصد آهنگ برتر تمام دوران.

در ژانویه 1982 در برنامه‌ای تلویزیونی در شبکه ترینیتی به اجرای پل کراوچ چنین ادعا شد که در بسیاری از آهنگ‌های محبوب راک پیغامی با استفاده از روش «نهان‌سازی در برگردان» مخفی شده است. یکی از نمونه‌های چنین آهنگ‌هایی که دارای پیام مخفی شده هستند و آشکارا به آن اشاره شد «پلکانی به بهشت» بود. چنین ادعا شد که پیام مخفی شده در بخش میانی آهنگ قرار دارد و هنگامی‌که این بخش به شکل برگردان شنیده شود پیامی شیطانی از آن به گوش می‌رسد.

با پیگیری ادعاهای مطرح شده در این برنامه، فیل وایمن، عضو مجلس قانون‌گذاری کالیفرنیا قانونی ایالتی پیشنهاد داد که به موجب آن آهنگ‌هایی که حاوی پیامی نهان شده هستند باید برچسب اخطار داشته باشند. در آپریل 1982، کمیته‌ی مواد سمی و حافظ مصرف‌کننده‌ی قانون‌گذاری ایالت کالیفرنیا به شنیدن آثار موسیقی محبوبی که در برگردان خود پیامی را نهان کرده بودند پرداخت، که در طی این دوره «پلکانی به بهشت» نیز رو به عقب پخش شد. در طی شنیدن، ویلیام یارُل که خود را محقق علوم عصبی معرفی می‌کرد ادعا کرد که پیام‌های برعکس می‌تواند توسط مغز انسان رمزگشایی شود.

گروه به سهم خود بیشتر این ادعاها را رد کرد. در پاسخ به این اظهارات، سوان سانگ ریکوردز چنین گفت: «صفحه‌های گردونه‌ی ما تنها در یک جهت موسیقی پخش می‌کنند ... رو به جلو.» مهندس صوتی لد زپلین این ادعاها را «کاملاً و یکسر مضحک» خواند و گفت: «چرا آنها باید این همه زمان استودیو را صرف چنین کار احمقانه و ابلهانه‌ای کنند؟» رابرت پلنت در مصاحبه‌ای در 1983 در مجله‌ی Musician (موسیقی‌دان) نسبت به این اتهامات ابراز نارضایتی و نا امیدی کرد: «برای من بسیار ناراحت‌کننده است، چرا که «پلکانی به بهشت» با خالصانه‌ترین و بهترین نیات نوشته شد، و در انتها در مورد برگرداندن نوار و جای دادن پیام در آن، نیت و اندیشه‌ی من از خلق موسیقی چنین نیست.»

این اثر را که در دهه 1970 در آمریکا محبوب‌ترین آهنگ بود و بیشترین درخواست پخش در رادیو FM را به خود اختصاص داد با هم می‌شنویم: پلکانی به بهشت

متن ترانه:

There's a lady who's sure all that glitters is gold
And she's buying a stairway to heaven.
When she gets there she knows, if the stores are all closed
With a word she can get what she came for.
Ooh, ooh, and she's buying a stairway to heaven.

There's a sign on the wall but she wants to be sure
'Cause you know sometimes words have two meanings.
In a tree by the brook, there's a songbird who sings,
Sometimes all of our thoughts are misgiven.

Ooh, it makes me wonder,
Ooh, it makes me wonder.

There's a feeling I get when I look to the west,
And my spirit is crying for leaving.
In my thoughts I have seen rings of smoke through the trees,
And the voices of those who stand looking.

Ooh, it makes me wonder,
Ooh, it really makes me wonder.

And it's whispered that soon, if we all call the tune,
Then the piper will lead us to reason.
And a new day will dawn for those who stand long,
And the forests will echo with laughter.

If there's a bustle in your hedgerow, don't be alarmed now,
It's just a spring clean for the May queen.
Yes, there are two paths you can go by, but in the long run
There's still time to change the road you're on.
And it makes me wonder.

Your head is humming and it won't go, in case you don't know,
The piper's calling you to join him,
Dear lady, can you hear the wind blow, and did you know
Your stairway lies on the whispering wind?

And as we wind on down the road
Our shadows taller than our soul.
There walks a lady we all know
Who shines white light and wants to show
How everything still turns to gold.
And if you listen very hard
The tune will come to you at last.
When all are one and one is all
To be a rock and not to roll.

And she's buying a stairway to heaven.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی