از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

معرفی کتاب - زندگی بی‌دغدغده آمریکایی

زندگی بی‌دغدغه آمریکایی – فیلیپ راث – سالومه خدابخشی

زندگی بی دغدغه

بیایید دوباره گل و شیرینی بخریم و به دیدارش رویم ... بیایید این بار آغوش بازش را بی‌پاسخ نگذاریم و با او آشتی کنیم ... او همان یار مهربانی است که در کتاب سال‌های مدرسه ترانه‌اش را زمزمه می‌کردیم ... بیایید با کتاب آشتی کنیم ... او یار مهربان است!

این روزها که همه ما دغدغه‌های فراوانی داریم، می‌توان با کتاب، زندگی بی‌دغدغه‌تری داشت، به‌ویژه هنگامیکه داستان آنهایی را بخوانیم که چنین بودند یا اقلاً در پی زندگی بی دغدغه‌تری پای فرسودند حالا چه از نوع این ورِ آبی و چه از نوع آن ورِ آبی‌آش!

تابستان امسال چاپخانه‌ها فعال‌تر از همیشه هستند و جنب و جوش قفسه‌های کتاب‌فروشی‌ها برای جا دادن نیروهای تازه نفس از همیشه بیشتر و مثال زدنی‌است. یکی از این نیروهای تازه‌نفس که برای اولین‌بار در این سرزمین منتظر می‌شود کتاب «زندگی بی‌دغدغه» است که «فیلیپ راث» آن را به زبان مادری‌اش، انگلیسی، نگاشته و بانوی مهربان و پر شور ما «سالومه خدابخشی» آن را به زبان مادری‌مان برگردانده تا بخوانیم و بدانیم که زندگی بی‌دغدغه آن هم از نوع آن ور آبی و آمریکایی به چه معناست.

زندگی بی دغدغه

خبرگزاری مهر درباره این یار مهربان گفته: «مان مذکور، درباره یک ورزشکار آمریکایی است که به عنوان یک ستاره ورزشی، در چند رشته از جمله بیس‌بال و فوتبال مهارت دارد و بین نوجوانان محله ویکوآییک شهرت زیادی دارد. این شخصیت که سوئید نام دارد، نه تنها به ورزش، بلکه به ارتش نیز علاقه‌مند است.

در ادامه داستان، نامزدی سوئید با دختری از اهالی کارولینای جنوبی به هم می‌خورد. اما او پس از چند سال با ملکه سابق زیبایی نیوجرسی آشنا شده و با او ازدواج می‌کند. سوئید بعد از کسب تحصیلات، کارخانه دستکش‌سازی پدرش را مدیریت کرده و موفقیت‌های زیادی در این زمینه کسب می‌کند. اما در میانه‌های رمان است که راوی داستان، اتفاقات هولناکی را که برای سوئید رخ داده، تعریف می‌کند.

سوئید در تلاش است تا از دستاوردهایش، زندگی‌اش و همچنین خانواده خود با چنگ و دندان محافظت کند ...»

خب اینطور که به‌نظر می‌رسد این زندگی چندان هم بی‌دغدغه نیست. اما راستش را بخواهید من ازلابلای صفحات کتاب چند جمله برای شما بیرون کشیده‌ام که از این قرار است:

«این بخشش و کرامت نه تنها مرا سراسر پوشانده و به مشام من رسیده بود، بلکه به‌عنوان مظهر یک چیز برجسته، حتی برجسته‌تر از استعداد او در ورزش در ذهن من حک شده بود.»

فعلاً همین یکی را داشته باشید تا بعد.

اما باید بدانید که اغلب نوشته‌های فیلیپ راث در هالیوود به فیلم تبدیل شده‌اند. آخرین کتاب این نویسنده که به فیلم تبدیل شد «امریکن پاستورال» یا همان «زندگی بی‌دغدغه آمریکایی» است که جوایز متعددی از جمله جایزه معتبر پولیتزر را از آن خود کرده است. فیلمی ذکر آن رفت، در اکتبر سال 2016 (یعنی همین پاییز امسال) به کارگردانی «ایوان مک‌گرگور» روی پرده نقره‌ای خواهد رفت. لازم به ذکر است که در این فیلم مک‌گرگور نقش اول مرد را بازی می‌کند و نقش اول زن هم بر عهده «جنیفر کانلی» گذاشته شده است. خب باید جنبید و کتاب را پیش از فیلم خواند که عاقلان و کتاب‌خوانان کهنه‌کار گفته‌اند «هیچی فیلمی گویای کتابی که فیلم از روی آن ساخته شده نیست».

رمان مزبور برای اولین‌بار در ایران توسط نشر ماهابه و با برگردان ارزشمند بانو «سالومه خدابخشی» در میان قفسه‌های کتاب‌فروشی‌ها جای خود را باز کرده است و روی پیشخوان آنها خودنمایی می‌کند. رمانی با 624 صفحه، که نشان می‌دهد زندگی بی‌دغدغه آنچنان هم ساده نیست.

حرف آخر، برای تهیه تلفنی کتاب در تهران (و شاید شهرستان‌ها) با این شماره تماس حاصل نمایید:

021-66411056

این هم لینک خرید اینترنتی: کلیک نمایید

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد!

کتاب کوچه (15) 111: اگر ما برویم پشکل‌چینی، خَره به آب پشکل می‌اندازد!

(با امکان صرف افعال) || در غایت بی‌اقبالی خود یا دیگری مَثل آرند.

مترادف: قدم نامبارک محمود/چون به دریا رسد برآرد دود!

           بی‌طالع اگر مسجد آدینه بسازد/یا طاق فروریزد و یا قبله کج آید!

           آدمی را که بخت برگردد/شب اول عروس نر گردد/اسبش اندر طویله خر گردد!

کتاب کوچه - احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

خدایا جانش بستان!

درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد؛ حجاج یوسف را خبر کردند، بخواندش و گفت: «دعای خیری بر من کن.»

گفت: «خدایا جانش بستان!»

گفت: «از بهر خدای این چه دعاست؟»

گفت: «این دعای خیرست ترا و جمله مسلمانان را!»

 

ای زبردست زیردست آزار

گرم تا کِی بماند این بازار

به چه کار آیدت جهانداری؟

مردنت به که مردم آزاری

گلستان سعدی - باب اول: در سیرت پادشاهان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

ملاقات با دوئت گیتار و پیانو

آهنگساز آنتون دیابلی (Anton Diabelli) برای همه‌ی موسیقی‌دوستان نامی آشناست. او استاد آهنگسازی بتهوون بود. دیابلی کارهای سولوی بسیاری برای گیتار نوشت و همچنین دوئت‌هایی برای گیتار و پیانو. او تلاش کرد در این دوئت‌ها بالانسی کامل و ایده‌آل بین گیتار و پیانو به‌وجود آورد.

توجه کنید که در آن زمان تقویت‌کننده‌ی صدا وجود نداشت و اگر قرار بود سازی مانند گیتار در برابر پیانو قرار بگیرد و صدای آن در صدای پیانو حل نشود باید در جایگاه صحیحی قرار می‌گرفت. دیابلی این کار را با نهایت دقت انجام داد و بالانسی عالی بوجود آورد؛ او حتی نوع نشستن نوازنده‌ها را نیز طراحی کرد، و جایگاه گیتار را نسبت به پیانو کمی جلوتر تعیین کرد.

توضیح: دوئت یه به فارسی «دو نوازی» نوعی فرم اجرایی است که در آن قطعه‌ای برای دو نوازنده نوشته یا تنظیم می‌شود. این دو نوازنده گاه سازی یکسان و گاه دو ساز متفاوت را می‌نوازند.

برای شنیدن اولین موومان از سوناتین برای گیتار و پیانو ساخته آنتون دیابلی کلیک کنید.

نوازندگان:

گیتار: الکساندر مارتینوف

پیانو: الکسی پارشن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

شغل آینده

در این نظام برده‌داری خدمت مثلاً مقدس، یک عده‌ای هستند که هم گاوشان برای ما می‌زاید و هم اینکه خودِ گاوشان.

هر روز صبح صدای ماق کشیدن‌ نتیجه‌ی زایمان منحوس‌شان فضا را به گند می‌کشد. گوساله‌های نورسته‌ای که جز خوردن و پس دادن نمی‌دانند و جز سرباز کسی نیست که آخور را پرکند و طویله را تمیز.

سربازی نیست که، دوره‌ی گاوداری می‌بینیم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

سرگذشت

سرگذشت

برای سرور و ناصر مقبل

 

سایه‌ی ابری شدم بر دشت‌ها دامن کشاندم:

خارکن با پشته‌ی خارش به راه افتاد

عابری خاموش، در راه غبارآلوده با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم سایه‌ی یک ابر باشد!»

 

کفتر چاهی شدم از برج ویران پر کشیدم:

برزگر پیراهنی بر چوب، روی خرمنش آویخت

دشتبان، بیرون کلبه، سایبان چشم‌هایش کرد دستش را و با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم کفتر تنهای برج کهنه‌یی باشد؟»

 

آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم:

کودکان در دشت بانگی شادمان کردند

گاری خردی گذشت، ارابه‌ران پیر با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم آهوی بی جفت دشتی دور باشد؟»

 

ماهی دریا شدم نیزار غوکان غمین را تا خلیج دور پیمودم.

مرغ دریایی غریوی سخت کرد از ساحل متروک

مرد قایقچی کنار قایقش بر ماسه‌ی مرطوب با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم ماهی ولگرد دریایی خموش و سرد باشد؟»

 

کفتر چاهی شدم از برج ویران پرکشیدم

سایه‌ی ابری شدم بر دشت‌ها دامن کشاندم

آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم

ماهی دریا شدم بر آب‌های تیره راندم

دلق درویشان به دوش افکندم و اوراد خواندم

یارخاموشان شدم بیغوله‌های راز، گشتم.

هفت کفش آهنین پوشیدم و تا قاف رفتم

مرغ قاف افسانه بود، افسانه خواندم بازگشتم.

 

خاک هفت اقلیم را افتان و خیزان درنوشتم

خانه‌ی جادوگران را در زدم، طرفی نبستم.

مرغ آبی را به کوه و دشت و صحرا جستم و بیهوده جستم

پس سمندر گشتم و بر آتش مردم نشستم.

1330

احمد شاملو - هوای تازه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

خرده کلام

از دید یه کارمند قطار، خداحافظی کردنای هر روزه‌ی مسافرا دَمِ قطار یه حالت کاملاً کلیشه‌ای داره. از دید یه پرستار، مرگ چهره‌ی دیگه‌ای داره تا از دید یه عزادار.

هر کاری رو که آدم مرتب و به‌صورت حرفه‌ای انجام می‌ده، اونو فسیل می‌کنه. شاید بهتر باشه آدم پیشامدای زندگی خودشو هم از دید یه کارمند ایستگاه قطار ببینه.

کورت توخولسکی

کورت توخولسکی – بعضی‌ها هیچ‌وقت نمی‌فهمن – ترجمه محمدحسین عضدانلو

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

مترو

هر شب، آخر خبر، هواشناسی

جهت باد را به اطلاع عموم می‌رساند

من اول صبح سوار باد می‌شوم

رای می‌دهم، کوپن می‌فروشم

اعتراض می‌کنم، آب حوض می‌کشم

باد می‌ایستد، من می‌ایستم

جهان ادامه می‌دهد!

اکبر اکسیر از کتاب «ملخ‌های حاصلخیز»

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

از بی آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن!

کتاب کوچه: حرف آ (15) 109

از [یا به یا تو(یِ) یا در] بی آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن!

مترادف: نه شیر شتر، نه دیدار عرب! 

نانت را با آب بخور، منت آبدوغ نکش! 

پس مانده‌ی گاو را به خر باید داد. 

اگر از در بی‌گوشتی بمیرم / کلاغ از روی قبرستان نگیرم! 

صد من گوشت آهو [یا شکار] به یک چُسِ تازی نمی‌ارزد!

بهشت به سرزنش نمی‌ارزد!

عطای (کسی) را به لقایش بخشیدن!

گوش کیرت را بخور، منت قصاب را نکش!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

رعایت فاصله

اگر بی‌شرمی و حماقت اکثر انسانها را در نظر بگیریم، به این نتیجه می‌رسیم که کسی‌که دارای هرگونه برتری است، باید تفاوت خود و دیگران را مدنظر داشته باشد تا دیگران آن را به کلی فراموش نکنند؛ زیرا اگر چنین کسی از روی پاکی و خوش‌قلبی، امتیازات خود را نادیده بگیرد و با آنان طوری بیامیزد که گویی در ردیف آنهاست، باور می‌کنند و با او مانند هم سنخ خویش رفتار می‌کنند. 
این نکته را به‌ویژه به کسانی توصیه می‌کنم که دارای بالاترین مزیّت: یعنی مزیّت واقعی هستند که عبارت است از خصوصیات برتر شخصیتی. زیرا این‌گونه مزیّت، مانند مدال افتخار و عنوان نیست که مردم آن را دائم ببینند یا درباره‌اش بشنوند و فراموش نکنند:
وگرنه مکرّر خواهید دید که سفیه به عاقل آموزش می‌دهد.

[#آرتور_شوپنهاور‬ - در باب حکمت زندگی؛ صفحه 82]

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی