از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۲۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

گشنه خوابِ نان می‌بیند، تشنه خوابِ آب!

مترادف:

آدم کون‌برهنه کرباس دولاپهنا خواب می‌بیند!

مرغ گشنه ارزن خواب می‌بیند!

آدم گرسنه خواب نان سنگک می‌بیند و کباب بازار!

آدم لخت خواب کرباس پهنادار می‌بیند!

شتر در خواب بیند پنبه‌دانه / گهی لپ‌لپ (یا لُف‌لُف) خورد، گَه دانه‌دانه!

خیال پلو، چرب تَرَک!

اشتر رید و عرب خرما پنداشت!

کتاب کوچه

احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

کور کور را می‌جوید، آب گودال را!

چون دو بدمنش به معاشرت یکدیگر رغبت نشان دهند به مزاح یا به طعنه تمثیل کنند.

کتاب کوچه

احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

بوستان سعدی: حکایت

به سرهنگِ سلطان چنین گفت زن

که خیز ای مبارک در رزق زن

برو تا ز خوانت نصیبی دهند

که فرزندگانت نظر بر ره‌اند

بگفتا بوَد مطبخ امروز سرد

که سلطان به شب نیت روزه کرد

زن از نا امیدی سر انداخت پیش

همی گفت با خود دل از فاقه ریش

که سلطان از این روزه‌گویی چه خواست؟

که افطار او عید طفلان ماست

خورنده که خیرش برآید ز دست

بِه از صائم‌الدَهر دنیاپرست

مسلّم کسی را بود روزه داشت

که درمنده‌ای را دهد نانِ چاشت

وگرنه چه لازم که سعیی بری

ز خود بازگیریّ و هم خود خوری؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

ملاقات با کاسپار مرتز

یوهان کاسپار مرتز در 17 آگوست 1806 در پایتخت اسلواکی (Pozsony لهستان یا Bratislava کنونی) در خانواده­ای فقیر به دنیا آمد. او از همان نوجوانی گیتار و فلوت را به خوبی  می‌نواخت و در همان سال‌ها برای امرار معاش ناچار به تدریس موسیقی روی آورد.

در سال 1840 زادگاه خود را به مقصد وین ترک کرد؛ جایی­که توانست بزرگانی چون Anton Diabelli، Mauro Giuliani، Wenceslaus Matiegka و Simon Franz Molitor را ملاقات کند.
او یک ویرتوز بود و با کنسرتی در سال 1840 در وین توانست خود را به جامعه­ی هنری وین معرفی کند. این کنسرت تحت حمایت ملکه Carolina Auguesta برگزار شد و برای مرتز موفقیت بسیاری  را به ارمغان آورد. او در سال 1841 تورهایی در سرتاسر اروپا برگزار کرد و به اجرای کنسرت در اتریش، هلند، روسیه، برلین و درسدن (Dresden) پرداخت.

در درسدن با Josephine Plantin - پیانیست  کنسرت - آشنا شد و در سال 1842 در پراگ با او ازدواج کرد. در همین سالها Tobias Haslinger به انتشار آثار او مبادرت نمود. او در تورهای مختلف خود به­صورت سولو و نیز به صورت دوئت با همسرش برنامه اجرا می­کرد.

ژوزفین نقل می­کند که در یکی از تورهای‌شان در سال 1855 گمرک به مرتز به­ عنوان قاچاقچی وسایل موسیقی مشکوک می­شود. زیرا او نه تنها دو گیتار با خود حمل می­کرد، بلکه مقدار بسیار زیادی سیم نیز همراه خود داشت. مرتز این‌گونه توضیح داد، که او روش جدیدی در نواختن گیتار دارد و با ناخن ساز می‌زند. این کار صدای قوی‌­تر و شفاف­‌تری ایجاد می­کند ولی از طرف دیگر باعث می­شود سیم­ها زودتر پاره شوند.

در سال 1846 او تقریبا تا پای مرگ پیش رفت. آن‌هم بر اثر مصرف زیاد دارویی که برای ناراحتی اعصاب او تجویز شده بود. پس از 18 ماه و با پرستاری همسرش توانست سلامت خود را دوباره به­دست آورد و در سال 1848 دوباره کنسرت دهد. بعضی معتقدند کارهای او به میزان بسیار زیاد متأثر از قطعات رومانتیکی است که همسرش در طی این دوره­ی بیماری برای او می­نواخته است. او از موسیقیدانانی که برای پیانو می­نوشتند از جمله از شوپن، شوبرت، شومان و مندلسون، بسیار الهام گرفت.

قطعه‌ای که برای این بخش در نظر گرفته شده است، قطعه‌ای است با نام Elegy یا مرثیه. Elegy فرمی نوستالژی‌گونه است که در هنر و ادبیات وجود دارد و به نوعی بیان غم از دست دادن یا دوری از یک دوست یا چیزی در گذشته است.

با هم قطعه‌ی Elegy ساخته کاسپار مرتز را با اجرای مارک اشمیت آلمانی می‌شنویم.

Elegy by Johann Kaspar Mertz – Mark Schmidt

برای دریافت این قطعه، کلیک نمایید.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

شکر نعمت نعمتت افزون کند

شُکرُالعالِمِ علی عِلمِهِ عَمَلُهُ بِهِ وَ بَذَلُهُ لِمُستَحَقِّهِ.

شکر دانشمند بر نعمت علم خود، عمل نمودن به آن و تعلیم آن علم به کسی است که شایسته‌ی آن است.

(غررالحکم)

---------------------------------------------------------

عید غدیر خم بر همه شما مبارک خنده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

نان دادن

هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد!

شیخ ابوالحسن خرقانی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
صادق زمانی

حماقت

حماقت بزرگی است که آدمی به منظور برنده شدن در بیرون، در درون ببازد؛ یعنی برای شوکت، مقام، تجملات، عنوان و آبرو، آرامشِ اوقات فراغت و استقلال خود را به طور کامل یا بطور عمد فدا کند.

آرتور شوپنهاور - در باب حکمت زندگی

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

ملاقات با جولیو رگاندی

جولیو رگاندی (Giulio Regondi) در سال 1822م. (و بر طبق برخی منابع شاید در 1824) در جنوای ایتالیا به دنیا آمد. پدرش جوزپه رگاندی (Giuseppe Regondi) اهل میلان ایتالیا و مادرش اصالتاً آلمانی بود. در همان سنین کودکی مادرش را از دست داد و پدرش سرپرستی او را برعهده گرفت؛ و از همان کودکی با جولیو به سختی به تمرین گیتار می‌پرداخت، که موجب شد جولیو رگاندی در هفت سالگی کنسرت‌های خود را شروع کند. جولیو همراه پدر به نقاط مختلف اروپا سفر می‌کرد و با هم کنسرت اجرا می‌کردند. جوزپه همیشه می‌گفت: جولیو موتسارت جدید برای گیتار است و من نقش لئوپلد (Leopold) [پدر موتسارت] را دارم. با این حال جولیو رگاندی بعدها می‌گوید: جوزپه هیچ‌گاه پدر واقعی من نبود.

اوج موفقیت رگاندی در لندن بود، جایی که پاگانینی او را شنید. شهرت و اعتبارش در لندن تقویت شد و تقریبا در تمامی نقاط انگلستان کنسرت داد.

وقتی رگاندی فقط دوازده سال داشت، جوزپه که یک قمار باز بود، تمام پول‌هایی را که جولیو از راه کنسرت کرده بود برداشت و فرار کرد و جولیوی دوازده ساله با سازش، تنها و بی‌پناه در لندن ماند؛ به همین دلیل، جولیو هیچ‌گاه از جوزپه به عنوان پدر واقعی خود یاد نکرد. اما طبع لطیف و بخشنده رگاندی باعث شد هنگامی که جوزپه در چهل‌ویک سالگی رگاندی به سمت او بازگشت او را پذیرفته و از او تا زمان مرگ مراقبت کند.

جولیو رگاندی در چهل‌ونُه سالگی درششم ماه مِی سال 1872م. درگذشت و در قبرستان کاتولیک‌ها به خاک سپرده شد. او بعد از مرگ تا مدتها به دست فراموشی سپرده شده بود. در سال 1995م. آثار جولیو رگاندی کم‌کم شناخته و توسط سایمون وینبرگ (Simon Wynberg) مجموعه دَه اِتود او برای گیتار منتشر شد.

مدولاسیون‌های بی‌نظیر و هارمونیزاسیون‌های استادانه، آثار رگاندی را فراتر از گیتار نشان داد، آثاری که در آنها نوعی آزادی، رهایی و گفتمان وجود دارد. آثاری که فراتر از تکنیک‌های قراردادی هستند. آثاری که در آنها خبری از کِبر و غرور نیست.

یکی از شاهکارهای او نوکتورن رویا (Nocturne Reverie) است. این قطعه زیبا را با اجرای نوازنده‌ی آمریکایی، دِیوید استروبین با هم می‌شنویم.

برای دریافت این اثر زیبا اینجا را کلیک نمایید.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
صادق زمانی

این همه گِردی!

نمی‌دانم از کِی ما به گردی و گرد نمودن و گردی درست کردن علاقه پیدا کرده‌ایم. اما هر چه هست این روزها از گرد کردن انواع لبه‌ها گرفته تا گردتر کردن انواع گردی‌های و همچنین گردکردن انواع قیمت‌ها را توسط برخی فروشندگان معلوم‌الحال که خر را با خور می‌خورند و مرده را با گور و هیچ ابایی هم ندارند که مبادا در گلویشان گیر کند در روز روشن و در شب در زیر نور لامپ و مهتابی و لامپ کم‌مصرف به چشم می‌بینیم و با جان و تن احساس می‌کنیم.

برای مثال همین پمپ گاز محله‌ی ما! اسمش هست: پمپ گاز شهدای شهرداری ... به لفظ «شهدا» توجه ویژه مبذول فرمایید. لفظی که هر جا کم آوردیم و خواستیم دیگران خام کنیم کیلوکیلو به کار بردیم و قدرش ندانستیم.

اینجور وقتها یاد مادر شهیدی می‌افتم که با او تماس گرفتم برای دعوت به مراسمی برای یاد بود شهدا؛ مادر را نمی‌شناختم، وقتی صدای بوق تلفن که حاکی از زنگ خوردن گوشی در طرف مقابل بود به صدایی مهربان و مادرانه تبدیل شد، طبق عادت مالوف، پس از عرض سلام و احوالپرسی، گفتم: «شما مادر شهید فلانی هستین؟» صدای مادرانه با خضوعی به بلندای آسمان گفت: «اگه خدا قبول کنه آره مادر.»

بگذریم، که ما از همان نمی‌دانم کِی گِردش کردیم و شهدا را هم پیچاندیم. در آن پمپ گاز مورد اشاره آقایی کار می‌کند که حرف اول نام فامیلی‌اش «جیم» است. ایشان به رسم همین حرف اول نام فامیلی به طور کلی در این فکر است که جیم زده و چیزی از شما بکند و با خودش ببرد. این چیز همان مبلغ حاصل از تزریق گاز به داخل مخزن اتومبیل است.

آن موقع‌ها که کارت‌خوان در این ایستگاه گاز موجود نبود و ما مشتریان یکی در میان از این بابت غرولند می‌کردیم از هر آن مقدار پول خردی که می‌توانست سرش را به نفع خودش گرد کند نمی‌گذشت. مثلاً 3337 تومان را 3500 تومان حساب می‌کرد. بعد هم با پر رویی تمام تو چشم آدم نگاه می‌کرد و می‌گفت: «یعنی نمی‌خوای من یه نون بخورم.» یک بار او را گفتم که خب شما اینجا کار می‌کنی که نان بخوری نه اینکه جیب مردم را بزنی.

گذشت تا اینکه بالآخره پای مبارک کارت‌خوان به این پمپ‌گاز باز شد. از آن روز هم این دزد سر پمپ‌گاز عادت زشت خود را ترک نکرده که نکرده ... همچنان گردش می‌کند و می‌دزدد. بعد هم می‌آید در مجالس عزا می‌نشیند و شام می‌خورد و می‌گوید: «تعجیل در فرج آقا صلوات.»

من مانده‌ام کدام آقا و کدام صلوات را می‌گوید؟ شاید او هنوز نمی‌داند که با وجود آدم‌هایی از جنس او خودبخود در فرج آن آقا تعجیل خواهد شد.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی