وسط چارراه یورش و کینه بودیم، میخواستم یقهاش را بگیرم بپرسم این لقمههای خونین را چهطور قورت میدهی؟ دیدم بی فایده است. وقتی گیر میافتد مینالد: به خاطر بچهی مرضیم، کلیهی عفونیم، به خاطر اجبار. در ایام قدرت سینه سپر خواهد کرد: به خاطر اعتقادم، حزبم، ملتم، به خاطر دنیا.
«مرده شور دنیاتان را ببرد که به چاه مبال میماند.»
چاه مبال را بلند گفته بودم شنید، قدمهایش را تندتر کرد. اسلحهاش از چاک کتش پیدا شد.
از کتاب: عبید بازمیگردد
به قلم: جواب مجابی
نشر نگاه