دست و رویت را آب بکش، بیا مرا هم بخور!
از روی مزاح به کسی گویند که بسیار خورده است و هنوز ادعای گرسنگی میکند. مترادف: تَهِ بشقاب (یا کاسهاش) را هم سوراخ کن بینداز گردنت!
کتاب کوچه
به کوشش
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
از روی مزاح به کسی گویند که بسیار خورده است و هنوز ادعای گرسنگی میکند. مترادف: تَهِ بشقاب (یا کاسهاش) را هم سوراخ کن بینداز گردنت!
کتاب کوچه
به کوشش
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
«عروس تعریفی» کنایه از دختری است که داماد، ندیده و نشناخته، و تنها به اعتبار بَهبَه و چَهچَه عمه و خالهی خود به همسری پذیرفته باشد. || جنسی که بهصرف تبلیغ دلال خریداری شود معمولاً بد و خراب از آب درمیآید.
مترادف: دختری که ننهاش تعریفش را بکند برای آقادائیش خوب است. مقایسه کنید با: بچه سوسکه از دیوار بالا میرفت، مادرش میگفت: «قربان دست و پای بلوریت!»
کتاب کوچه
به کوشش
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
تعبیری است از نهایت بی کفایتی و بی خاصیتی کسی: «بس که چُلمَن است، به برف بشاشد آب نمیشود.»
#کتاب_کوچه
به کوشش
#احمدشاملو و آیدا سرکیسیان
هیچ چیز بی انگیزه و علت نیست. مترادف: هیچ دودی بی آتش نیست.
نه اظهار محبت و مهربانی کن، نه اسباب زحمت و زیان و ضرر شو! مترادف: آب اگر نمیآورد، کوزه هم نمیشکند!
سود حسننیت و زیان سوءنیت هر کسی متوجه خود او میشود. مقایسه شود با: ثواب، راه به خانهی صاحبش میبرد. مترادف: هر کسی کار خودش، بار خودش، آبش به انبار خودش!
هر کسی مسئول کار و زندگی خویش است، همچنان که سود و زیان کار هر کس متوجه خود او میشود. کودکان، در جزء آخر، به جای «آبش» میگویند «آتیش»، که لحنی از «آتش» است. مترادف: هر کسی آب دل خودش را میخورد.
کتاب کوچه
احمد شاملو - آیدا سرکیسیان
چون دو بدمنش به معاشرت یکدیگر رغبت نشان دهند به مزاح یا به طعنه تمثیل کنند.
کتاب کوچه
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
مترادف: تنبل نرو به سایه، سایه خودش میایه!
هلو، برو تو گلو!
این پاتو وردارد حمّال/اون پاتو وردار حمّال!
اشاره به حکایت آن غلام است که از تشنگی میسوخت اما از تنبلی که داشت به میل خود برنمیخاست، و برای آنکه ناچار به برخاستن شود دعا میکرد که «الهی آقا آب بخواهد!» در برخورد با مواردی نظیر این، به کنایه بر زبان میآورند.
کتاب کوچه
احمد شاملو - آیدا سرکیسیان
کتاب کوچه: حرف آ (15) 109
از [یا به یا تو(یِ) یا در] بی آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن!
مترادف: نه شیر شتر، نه دیدار عرب!
نانت را با آب بخور، منت آبدوغ نکش!
پس ماندهی گاو را به خر باید داد.
اگر از در بیگوشتی بمیرم / کلاغ از روی قبرستان نگیرم!
صد من گوشت آهو [یا شکار] به یک چُسِ تازی نمیارزد!
بهشت به سرزنش نمیارزد!
عطای (کسی) را به لقایش بخشیدن!
گوش کیرت را بخور، منت قصاب را نکش!
کتاب کوچه: حرف آ (15) 104
آبه اگر قوَّت داشت، قوباغهاش نهنگ میشد!
(آبه=آن آب، در حالت معرفه: آن آب.) مترادف: کَل اگر طبیب بودی/سرِ خود دوا نمودی! * آردِ جـو، خودش را چهجور بسته که دیگران را ببندد! * اگر بابا بیلزنی، باغچه [یا درِ کونِ] خودت را بیل بزن! * غلاغه پیزیش درآمده بود، داد میزد «من جراحم!» * کچله اگر کلاه داشت سر کچل خودش میگذاشت! * اگر دانی که نان دادن ثواب است، خودت بخور که بغدادت خراب است!
احمد شاملو - آیدا سرکیسیان