کریسمس دوسال پیش واسه خرید بردمش مرکز شهر. خیلی بهمون خوش گذشت. فکرکنم تو مغازهی بلومینگدِیل بود. داخل این مغازهی کفش فروشی رفتیم و وانمود کردیم فیبی میخواد یه جفت از اون کفشهای ساقدار خیلی بلند بخره، از اونهایی که تقریباً میلیونها سوراخ داره تا بندهاش رو ببندی. ما داشتیم صاحب مغازهی بیچاره رو دیوونه میکردیم. فیبی حدوداً بیست جفت کفش رو امتحان کرد و هربار مرد بیچاره مجبور بود تمام اون بندها رو تا بالای پاهاش ببنده و باز کنه. حقهی بدی بود، اما فیبی از این کار حسابی داشت لذت میبرد. بالاخره یه جفت کفش مکازین خریدیم و پولش رو حساب کردیم. فروشنده خیلی خوب برخورد کرد. فکر کنم میدونست داریم شیطنت میکنیم، چون همیشه اینطور مواقع فیبی هرهر میخنده.
ناطور دشت
جی. دی. سلینجر
سالومه خدابخشی
نشر ماهابه