پرسش دوم
اون آخرین باری که گفتین: «مفت باشه، کوفت باشه!» کِی بوده؟
اون آخرین باری که گفتین: «مفت باشه، کوفت باشه!» کِی بوده؟
به سرهنگِ سلطان چنین گفت زن
که خیز ای مبارک در رزق زن
برو تا ز خوانت نصیبی دهند
که فرزندگانت نظر بر رهاند
بگفتا بوَد مطبخ امروز سرد
که سلطان به شب نیت روزه کرد
زن از نا امیدی سر انداخت پیش
همی گفت با خود دل از فاقه ریش
که سلطان از این روزهگویی چه خواست؟
که افطار او عید طفلان ماست
خورنده که خیرش برآید ز دست
بِه از صائمالدَهر دنیاپرست
مسلّم کسی را بود روزه داشت
که درمندهای را دهد نانِ چاشت
وگرنه چه لازم که سعیی بری
ز خود بازگیریّ و هم خود خوری؟
خیلی وقته دیگه بارون نزده ...
راستش خیلی وقت بود دنبال ایدهای بودم که قابلیت مانور و شاخوبرگ دادن داشته باشه و در عین حال کوتاه و عمومی هم باشه ... تا اینکه چند وقت پیش سر پُست که بودم یکدفعه چیزی به ذهنم خطور کرد: «اون آخرین دفعهای که ... » و بعدش چندین و چند جمله و سوال و پیشنهاد و انتقاد مثل بارانِ ناگهان پشت سر هم ردیف شد. بعد تصمیم گرفتم تا هر روز یا هر هفته یا با فواصل زمانی نامنظم موضوعات و موارد مختلف را در قالب یک پرسش مطرح کنم و شما نظر داده و دور هم باشیم و استفاده کنیم.
فقط اینکه شرط اول صداقت است و شرط دوم جرات و جسارتِ گفتن ... از این رو، اول کسیکه به پرسش طرح شده پاسخ خواهد داد، خودم هستم؛ تا چراغ اول را صاحبخانه روشن کرده باشد.
اما پرسش این برهه: «اون آخرین دفعهای که یه تیکه آشغال روی زمین دیدی و برداشتی و انداختی سطل آشغال کِی و کجا بود و زحمت چه کسی رو کم کردی؟»
راستی به یاد داشته باشیم که پاسخ مثبت دادن به برخی از پرسشها را «خودبینی» یا «تعریف از خود» تلقی نکنیم. فکر کنیم تلنگری است در جهت هشیارتر و عملگراتر شدن.
چراغ اول: لطفاً به کامنت نخست مراجعه شود.