از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زرینشهر» ثبت شده است

این همه گِردی!

نمی‌دانم از کِی ما به گردی و گرد نمودن و گردی درست کردن علاقه پیدا کرده‌ایم. اما هر چه هست این روزها از گرد کردن انواع لبه‌ها گرفته تا گردتر کردن انواع گردی‌های و همچنین گردکردن انواع قیمت‌ها را توسط برخی فروشندگان معلوم‌الحال که خر را با خور می‌خورند و مرده را با گور و هیچ ابایی هم ندارند که مبادا در گلویشان گیر کند در روز روشن و در شب در زیر نور لامپ و مهتابی و لامپ کم‌مصرف به چشم می‌بینیم و با جان و تن احساس می‌کنیم.

برای مثال همین پمپ گاز محله‌ی ما! اسمش هست: پمپ گاز شهدای شهرداری ... به لفظ «شهدا» توجه ویژه مبذول فرمایید. لفظی که هر جا کم آوردیم و خواستیم دیگران خام کنیم کیلوکیلو به کار بردیم و قدرش ندانستیم.

اینجور وقتها یاد مادر شهیدی می‌افتم که با او تماس گرفتم برای دعوت به مراسمی برای یاد بود شهدا؛ مادر را نمی‌شناختم، وقتی صدای بوق تلفن که حاکی از زنگ خوردن گوشی در طرف مقابل بود به صدایی مهربان و مادرانه تبدیل شد، طبق عادت مالوف، پس از عرض سلام و احوالپرسی، گفتم: «شما مادر شهید فلانی هستین؟» صدای مادرانه با خضوعی به بلندای آسمان گفت: «اگه خدا قبول کنه آره مادر.»

بگذریم، که ما از همان نمی‌دانم کِی گِردش کردیم و شهدا را هم پیچاندیم. در آن پمپ گاز مورد اشاره آقایی کار می‌کند که حرف اول نام فامیلی‌اش «جیم» است. ایشان به رسم همین حرف اول نام فامیلی به طور کلی در این فکر است که جیم زده و چیزی از شما بکند و با خودش ببرد. این چیز همان مبلغ حاصل از تزریق گاز به داخل مخزن اتومبیل است.

آن موقع‌ها که کارت‌خوان در این ایستگاه گاز موجود نبود و ما مشتریان یکی در میان از این بابت غرولند می‌کردیم از هر آن مقدار پول خردی که می‌توانست سرش را به نفع خودش گرد کند نمی‌گذشت. مثلاً 3337 تومان را 3500 تومان حساب می‌کرد. بعد هم با پر رویی تمام تو چشم آدم نگاه می‌کرد و می‌گفت: «یعنی نمی‌خوای من یه نون بخورم.» یک بار او را گفتم که خب شما اینجا کار می‌کنی که نان بخوری نه اینکه جیب مردم را بزنی.

گذشت تا اینکه بالآخره پای مبارک کارت‌خوان به این پمپ‌گاز باز شد. از آن روز هم این دزد سر پمپ‌گاز عادت زشت خود را ترک نکرده که نکرده ... همچنان گردش می‌کند و می‌دزدد. بعد هم می‌آید در مجالس عزا می‌نشیند و شام می‌خورد و می‌گوید: «تعجیل در فرج آقا صلوات.»

من مانده‌ام کدام آقا و کدام صلوات را می‌گوید؟ شاید او هنوز نمی‌داند که با وجود آدم‌هایی از جنس او خودبخود در فرج آن آقا تعجیل خواهد شد.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم!

از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم!

path

اینجا بخشی از مسیری است که قریب ۱۰ سال پا به پای زنده‌رود بر آن پای فرسودم و دویدم ... همه‌ی فصلها و ماه‌ها و روزها و ساعات‌اش را دیده‌ام؛

اینک اما با زانویی آسیب دیده و خسته از دورانی محنت‌بار قدم می‌زنم بر آن و یاد می‌کنم از دویدن‌هایم که طبی بزرگ زیر پای چپ آن را به کام‌ام زهر کرد ... کنسرتو مادریگال به یاد آیدا پرستی گوش می‌دهم و در فکر مینیسکی هستم که تمام خاطرات دویدن‌های‌ام در درد آن خلاصه می‌شود. حالا می‌فهمم از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی