از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزلیات» ثبت شده است

تک بیتهای عشقی سعدی

چو شور عشق درآمد قرار عقل نماند

درون مملکتی چون دو پادشا گنجد

***

میسرت نشود عاشقی و مستوری

ورع به خانه خمار در نمی‌گنجد

***

چنان ارادت و شوقست در میان دو دوست

که سعی دشمن خون خوار در نمی‌گنجد

***

عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست

با قضای آسمانی برنتابد جهد مرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

بیچاره عقل!

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد

از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد

گفتیم که عقل از همه کاری به درآید

بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد

شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم

چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد

در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش

ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد

با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش

مشتاق چنان شد که چو من بی‌خبر افتاد

هان تا لب شیرین نستاند دلت از دست

کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد

صاحب نظران این نفس گرم چو آتش

دانند که در خرمن من بیشتر افتاد

نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع

کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد

سعدی نه حریف غم او بود ولیکن

با رستم دستان بزند هر که درافتاد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی