اتاق بدون کتاب به جسم بی جان شباهت دارد.
مارکوس تولیوس سیسرو
گروه ترجمه قلم زرین
اتاق بدون کتاب به جسم بی جان شباهت دارد.
مارکوس تولیوس سیسرو
گروه ترجمه قلم زرین
حماقت بزرگی است که آدمی به منظور برنده شدن در بیرون، در درون ببازد؛ یعنی برای شوکت، مقام، تجملات، عنوان و آبرو، آرامشِ اوقات فراغت و استقلال خود را به طور کامل یا بطور عمد فدا کند.
آرتور شوپنهاور - در باب حکمت زندگی
اگر بیشرمی و حماقت اکثر انسانها را در نظر بگیریم، به این نتیجه میرسیم که کسیکه دارای هرگونه برتری است، باید تفاوت خود و دیگران را مدنظر داشته باشد تا دیگران آن را به کلی فراموش نکنند؛ زیرا اگر چنین کسی از روی پاکی و خوشقلبی، امتیازات خود را نادیده بگیرد و با آنان طوری بیامیزد که گویی در ردیف آنهاست، باور میکنند و با او مانند هم سنخ خویش رفتار میکنند.
این نکته را بهویژه به کسانی توصیه میکنم که دارای بالاترین مزیّت: یعنی مزیّت واقعی هستند که عبارت است از خصوصیات برتر شخصیتی. زیرا اینگونه مزیّت، مانند مدال افتخار و عنوان نیست که مردم آن را دائم ببینند یا دربارهاش بشنوند و فراموش نکنند:
وگرنه مکرّر خواهید دید که سفیه به عاقل آموزش میدهد.
[#آرتور_شوپنهاور - در باب حکمت زندگی؛ صفحه 82]
موریل باربری
ظرافت جوجهتیغی
موریل باربری در 28 می 1969 در کازابلانکا، پایتخت مراکش، متولد شد و هماکنون به عنوان یک نویسندهی فرانسوی و استاد فلسفه شناخته میشود. او در سال 1993 پس از سه سال تحصیل آکادمیک در رشتهی فلسفه فارغالتحصیل شد و سپس به تدریس فلسفه مشغول شد.
رمان «ظرافت جوجهتیغی» او در سال 2007 جایزه اتحادیهی ناشران فرانسه را به خود اختصاص داد و به مدت سی هفتهی پیاپی پرفروشترین کتاب فرانسه بود و بیش از پنجاه بار تجدید چاپ شد. ظرافت جوجهتیغی را دو راوی دارد؛ اولی پیرزنی پنجاهوچهار ساله، باهوش، اهل ادبیات و هنر و البته زشت و ریزهمیزه و خپله بهنام رُنه که از بیستوهفت سال پیش سرایدار ساختمان مجلل شمارهی هفت در یکی از محلههای بالای شهر پاریس، در خیابان گرونل است. او دلش نمیخواهد اهالی ساختمان به هوش و علاقهمندیهایش پی ببرند به همین دلیل یک زندگی مخفی و پنهانی دارد تا دیگران او را به شکل یک سرایدار پیر و ابله و بدعُنُق ببینند و باور کنند؛ به همین دلیل خود را با مدلی که همگان برای یک سرایدار زن چاق متصور هستند منطبق کرده است. اما گاهی فراموش میکند و سرنخی از زندگی واقعیاش به دیگران میدهد ولی ناتوانی آدمها از قبول آنچه موجب میشود چارچوب عادتهای ذهنیشان در هم شکسته شود، رُنه را از مخمصه میرهاند و راز او همچنان سربهمُهر میماند. او در مواقع نگرانی به قلمرو ادبیات پناه میبرد و معتقد است: «چه وسیلهی تفریحی شریفتر و چه همصحبتی سرگرمکنندهتر از ادبیات وجود دارد و چه هیجانی لذتبخشتر از هیجانی است که خواندن کتاب نصیب انسان میکند. (برگهی 134)» رُنه میشل در جایجای داستان به شاهکارهای ادبی و هنری در زمینه کتاب، فیلم و موسیقی اشاره میکند. او از زمانیکه رخدادی شیرین در اولین روز مدرسه برایش اتفاق افتاد به خواندن کتاب گرایش پیدا کرد و دیوانهوار به این کار پرداخت.
راوی دوم
ﺁﺭﺗﻮﺭ ﺷﻮﭘﻨﻬﺎﻭﺭ، ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﺳﮑﻪﯼ ﻃﻼ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻧﻬﺎﺭﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺳﮑﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﯿﺐ ﻣﯽ ﻧﻬﺎﺩ. ﯾﮑﺒﺎﺭ ﭘﯿﺸﺨﺪﻣﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «ﺁﻗﺎﯼ ﺷﻮﭘﻨﻬﺎﻭﺭ، ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟»
ﺷﻮﭘﻨﻬﺎﻭﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: «ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺷﺮﻁ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ، ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﻣﻄﻠﺒﯽ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﺳﺐ ﻭ ﺳﮓ ﻭ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺟﻨﺴﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻨﺪ، ﺁﻥ ﺳﮑﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺍﻋﺎﻧﻪ ﯼ ﻓﻘﺮﺍ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻡ!»
ﻣﺎﺟﺮﺍﻫﺎﯼ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﻓﻠﺴﻔﻪ
ﻫﻨﺮﯼ ﺗﻮﻣﺎﺱ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﻟﯽ ﺗﻮﻣﺎﺱ
ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﺣﻤﺪ ﺷﻬﺴﺎ
ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﻗﻘﻨﻮﺱ