صاحبخانهای را مهمانی رسید. خوان گسترد و غذا پیش آورد.
از آنجا که صاحبخانه اندکی ناخن خشک بود و نم پس نمیداد، دو سه لقمهای که فرو برد گفت: ما را همین بس!
مهمان که اوضاع را چون دید برای آنکه قافیه را نبازد گفت: میخوریم تا هس!
صاحبخانه که دید مهمان دست بردار نیست گفت: اشتهای ما آمد پس!
و چنین بود که خوان نعمت را جاروب نمودند.