دست و رویت را آب بکش، بیا مرا هم بخور!
از روی مزاح به کسی گویند که بسیار خورده است و هنوز ادعای گرسنگی میکند. مترادف: تَهِ بشقاب (یا کاسهاش) را هم سوراخ کن بینداز گردنت!
کتاب کوچه
به کوشش
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
از روی مزاح به کسی گویند که بسیار خورده است و هنوز ادعای گرسنگی میکند. مترادف: تَهِ بشقاب (یا کاسهاش) را هم سوراخ کن بینداز گردنت!
کتاب کوچه
به کوشش
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
«عروس تعریفی» کنایه از دختری است که داماد، ندیده و نشناخته، و تنها به اعتبار بَهبَه و چَهچَه عمه و خالهی خود به همسری پذیرفته باشد. || جنسی که بهصرف تبلیغ دلال خریداری شود معمولاً بد و خراب از آب درمیآید.
مترادف: دختری که ننهاش تعریفش را بکند برای آقادائیش خوب است. مقایسه کنید با: بچه سوسکه از دیوار بالا میرفت، مادرش میگفت: «قربان دست و پای بلوریت!»
کتاب کوچه
به کوشش
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
جملهئی است که به صورت تهدید یا پیشگوئی تهدیدآمیز میآورند و مفهوم آن «کسی را در وضعی بسیار دشوار و سخت و نامطلوب قراردادن» است:
مثال:«شرط میبندم اگر محمود بخواهد با محسن در بیفتد، محمود او را شیشهئی بکند که یک مثقال آب نگیرد!»
مترادف: سوار خر سیاه و سفید کردن، راه پیش و پس برای (طرف) باقی نگذاشتن، از (حریف) مردهئی ساختن که مُردهشو به حالش گریه کند!، روزگار حریف را سیاه کردن.
کتاب کوچه
به کوشش
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
چون کسی سخن سخت گوید تو به پاسخ نرم و ملایم گوی، و اگر با تو بدی کند تو با او نیکی کن.
«یک روز شیخ ما با جمع صوفیان بهدر آسیایی رسید. سر اسب کشید و ساعتی توقف کرد، پس گفت: میدانید که این آسیا چه میگوید؟ میگوید که تصوف این است که من درآنم: درشت میستانم و نرم بازمیدهم!»
[محمدبن... ابیالخیرالمیهنی، اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید]
کتاب کوچه
به کوشش
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
1. ایرانیان معمولاً برای مردم هر شهر و هر دیار به خصلت غالبی معتقدند که به زعم ایشان، اتصاف بدان، معلول اقامت در شرایط خاص اقلیمی است که به «آبوهوا» تعبیر میشود.
آب و هوای فارس عجب سفلهپرور است ... (حافظ)
«... هر که سالی در اهواز مقام کند در عقل خود نقصان یابد، چنانک هر که در موصل مقام کند قوت خود زیاد یابد ... چون در اصفهان رفت بخیل و خسیس گردد. هر خاکی را خاصیتی است...» [محمدبن احمد طوسی، عجایبالمخلوقات، ص 184]
لاجرم معنی تعبیر آب (محلی) را خوردن، دورهای از عمر خود را در آن محل گذراندن است؛ و این خود کنایه از پذیرفتن ناگزیرِ صفت مشخصی است که از پیش برای بومیان آن محل قائلند؛ فیالمثل، حسابگری برای اصفهانیان و تعصبورزی برای تبریزیان، و همجنسدوستی برای مردم پارهئی از شهرستانها، و جز اینها ... بدین حساب: «آب تبریز را خوردن» به معنی متعصب بودن، و «آب اصفهان را خوردن» کنایه از خست ورزیدن است.
2. در موارد دیگر، با این تعبیر، تنها به اقامت در محل مورد ذکر اشارهئی میشود: «چند سالی هم مجبور شد آب زندان را بخورد.» (در زندان بماند)، «مادرم همیشه میگفت، خدا قِسمت کند آب کربلا را بخوریم.» (به کربلا برویم).
کتاب کوچه
احمد شاملو - آیدا سرکیسیان
هیچ چیز بی انگیزه و علت نیست. مترادف: هیچ دودی بی آتش نیست.
نه اظهار محبت و مهربانی کن، نه اسباب زحمت و زیان و ضرر شو! مترادف: آب اگر نمیآورد، کوزه هم نمیشکند!
سود حسننیت و زیان سوءنیت هر کسی متوجه خود او میشود. مقایسه شود با: ثواب، راه به خانهی صاحبش میبرد. مترادف: هر کسی کار خودش، بار خودش، آبش به انبار خودش!
هر کسی مسئول کار و زندگی خویش است، همچنان که سود و زیان کار هر کس متوجه خود او میشود. کودکان، در جزء آخر، به جای «آبش» میگویند «آتیش»، که لحنی از «آتش» است. مترادف: هر کسی آب دل خودش را میخورد.
کتاب کوچه
احمد شاملو - آیدا سرکیسیان
چون دو بدمنش به معاشرت یکدیگر رغبت نشان دهند به مزاح یا به طعنه تمثیل کنند.
کتاب کوچه
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
خر را که برند عروسی، نه برای خوشیست، برای آب و هیزم کشیست!
به این صورت نیز میآید: خر را میبرند عروسی که آب و هیزم بارش کنند. بدین معنی است: هرکسی باید مقام و موقع خود را بشناسد:
خرکی را به عروسی خواندند
خر بخندید و شد از قهقهه سست،
گفت: «من رقص ندانم بهسزا
مطربی نیز ندانم بهدرست؛»
«بهر حمالی خوانند مرا
کاب نیکو کشم و هیزم چُست!»
[خاقانی]
کتاب کوچه
احمد شاملو - آیادا سرکیسیان
مترادف: تنبل نرو به سایه، سایه خودش میایه!
هلو، برو تو گلو!
این پاتو وردارد حمّال/اون پاتو وردار حمّال!
اشاره به حکایت آن غلام است که از تشنگی میسوخت اما از تنبلی که داشت به میل خود برنمیخاست، و برای آنکه ناچار به برخاستن شود دعا میکرد که «الهی آقا آب بخواهد!» در برخورد با مواردی نظیر این، به کنایه بر زبان میآورند.
کتاب کوچه
احمد شاملو - آیدا سرکیسیان
کتاب کوچه (15) 111: اگر ما برویم پشکلچینی، خَره به آب پشکل میاندازد!
(با امکان صرف افعال) || در غایت بیاقبالی خود یا دیگری مَثل آرند.
مترادف: قدم نامبارک محمود/چون به دریا رسد برآرد دود!
بیطالع اگر مسجد آدینه بسازد/یا طاق فروریزد و یا قبله کج آید!
آدمی را که بخت برگردد/شب اول عروس نر گردد/اسبش اندر طویله خر گردد!
کتاب کوچه - احمد شاملو و آیدا سرکیسیان