از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مستی» ثبت شده است

مستی

مولانا عضدالدین نایبی داشت. در سفری با مولانا بود. در راه بازاِستاده پاره شراب بخورد.

مولانا چندبار او را طلب کرد. بعد از زمانی بدوید و مست به مولانا رسید. مولانا دریافت که او مست است؛ گفت: علاءالدین ما پنداشتیم که تو با ما باشی؛ چنین که تو را می‌بینم، تو با خود نیز نیستی.

عبید زاکانی - رساله دلگشا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

ماجرای ایاس و آب و خرما و خاک

علی‌اکبر عماد در جلد اول رنگارنگ، صفحه‌ی 477، احتمالاً به نقل از محاضره‌الاوائل و سامره‌الاواخر داستان زیر را آورده است:

شخصی به نزد ایاس – قاضی عرب که از اذکیای عرب است – رفته از او پرسید که: - اگر کسی خرما خورَد اشکالی دارد؟

ایاس گفت: - نه.

گفت: - بعد از خوردن خرما اگر قدری آب بالای آن خورد چه‌طور است؟

گفت: - هیچ اشکالی ندارد.

گفت: - اگر بعد از مدتی در آفتاب نشیند؟

گفت: - ضرر ندارد.

گفت: - پس چرا همان آب و خرما که در آفتاب گذارند بعد خورند حرام است؟

ایاس گفت: - اگر قدری آب بر تو ریزند بر تو صدمه‌یی وارد آید؟

گفت: - نه.

گفت: - اگر قدری خاک بر تو پاشند آیا اعضاء تو را کوفتگی گیرد؟

گفت: - نه.

گفت: - اگر آب و خاک را به هم ضم کنند و خشتی سازند و بر سرت زنند چه شود؟

گفت: - بشکند و صدمه رساند.

قاضی گفت: - همچنان‌که ترکیب آن دو چیز سر تو بشکند، به‌شرح ایضاً از ترکیب این سه‌ چیز قانون شرع بشکند و حد بر تو لازم آید.

برگرفته از کتاب کوچه - احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی