مولانا عضدالدین نایبی داشت. در سفری با مولانا بود. در راه بازاِستاده پاره شراب بخورد.
مولانا چندبار او را طلب کرد. بعد از زمانی بدوید و مست به مولانا رسید. مولانا دریافت که او مست است؛ گفت: علاءالدین ما پنداشتیم که تو با ما باشی؛ چنین که تو را میبینم، تو با خود نیز نیستی.
عبید زاکانی - رساله دلگشا