طولی نکشید که روزگار آنها تلخ شد. پدر سختکوش او بیمار میشود و مادر ناچار به مراقبت از اوست. از این رو فرانسیسکو به خانه نزدیکترین همسایهشان میرود تا از او پرستاری شود، خانمی که در واقع از دوستان مادر تارگا بود. روزی فرانسیسکو پرستار خود را به دلیلی عصبانی میکند و پرستار او را به کانالی در نزدیکی خانه میاندازد. اینکه تارگا چه کرده بود که پرستار را تا این حد خشمگین کرد، روشن نیست. به هرحال عفونت موجود در آب کانال به چشمان تارگا وارد میشود و او را برای همیشه دچار اختلال در بینایی میکند.
سپس خانواده به کاستلیون (Castellón) نقل مکان و در آنجا او را در کلاس موسیقی ثبت نام میکنند تا هم از افسردگی رهایی پیدا کند و هم اینکه شاید بتواند از راه نوازندگی برای خانواده کسب درآمد کند. تارگا در کاستلیون دو معلم داشت که هر دو نابینا بودند؛ معلمهایی به نامهای یوگنی روئیز(Eugeni Ruiz) و مانوئل گونزالز (Manuel Gonzalez) که بهEl Cego de la Marina معروف بود. مانوئل گونزالز، تارگا را به سمت گیتار سوق داد و تکنیکها و رموز یا به نوعی حقههایی که میتوانست بیننده را جذب کند به او یاد داد. در سال 1862 نوازنده و آهنگساز بزرگ اسپانیا، خولیانو آرکاس در ادامهی تور کنسرتهایش به کاستلیون وارد شد. در آن شهر تارگا را شنید و او را به عنوان شاگرد پذیرفت. آرکاس به پدر تارگا توصیه کرد تا فرانسیسکو را نزد او در بارسلون بفرستد. پدر تارگا با این شرط که پسرش نواختن پیانو را به خوبی یاد بگیرد موافقت می کند زیرا هنوز گیتار در حد اعلای خود در آن زمان در جایگاه همراهیکنندهی خواننده حضور داشت در حالیکه پیانو ساز بسیار پر قدرتی به حساب میآمد. تارگا پس از مدتی آموزش نزد آرکاس مجبور شد به خاطر عزیمت آرکاس به خارج از اسپانیا برای کنسرت او را ترک کند. لیکن به خانه برگشت اما برای اینکه بتواند موسیقی را ادامه دهد به بارسلون گریخت و فعالیت حرفهای خود را با اجرا در قهوه خانهها و رستورانهای بارسلون آغاز کرد. او را در بارسلون یافتند و نزد پدر بازگرداندند. اما باز هم در 1865 از خانه فرار کرد و راهی والنسیا شد. پدر به دنبال او رفت و سرانجام او را یافت و بازگرداند اما فرانسیسکو باز هم از خانه فرار کرد و باز هم راه والنسیا را در پیش گرفت. تارگا با شروع سنین نوجوانی در نواختن گیتار و پیانو مهارت کسب کرده بود. او برای مدتی به منظور گذران زندگی با گروههای محلی کار کرد اما در نهایت برای کمک به خانواده راهی خانه شد. در این زمان تارگا مجبور بود برای کمک به خانواده در اماکن عمومی و کافه تریاها برنامه اجرا کند. تا اینکه در چهارده سالگی برای خرید ساز نزد آنتونیو تورس میرود، تورس در ابتدا یکی از سازهای کاملاً معمولی خود را به او میدهد، تارگا شروع به نواختن میکند و تورس پس از دیدن و شنیدن کار او بهترین ساز خود را به تارگا هدیه میدهد و از آن پس تارگا با گیتار ساخت تورس به نوازندگی مشغول میشود. در سال 1874 تاجری ثروتمند اهل اسپانیا به نام آنتونیو کانسا (Antonio Canesa) استعداد فوق العاده تارگا را میبیند و با قبول تمام هزینههای تحصیل تارگا، او را راهی کنسرواتوار مادرید میکند و هدیهایی فوق العاده به او می دهد، گیتاری ساخته شده در سویل و زادهی دستان استاد دون آنتونیو تورس، گیتاری بسیار والاتر و برتر از آنچه تارگا تصور میکرد. در کنسرواتوار مادرید نزدEmilio Arieta آهنگسازی خواند. در آن زمان گیتار در کنسرواتوارها ممنوع بود و تارگا در کنسرواتوار پیانو تعلیم میدید. تا اینکه روزی در یک کنسرت خیریه که تارگا نوازنده گیتار بود Arieta کار او را دید و به تارگا گفت: «گیتار به تو احتیاج دارد و تو برای این کار به دنیا آمده ایی.»
آریهتا او را برای آموزش گیتار به عنوان شاگرد خصوصی پذیرفت و از آن پس زندگی تارگا وقف گیتار شد.
برای اینکه موزیک تارگا را بشنویم و با او از نزدیک آشنا شویم و هچنین صدای ساز ساخته تورس را بشنویم شما را دعوت میکنم به شنیدن یکی از محبوبترینها و معروفترینهای تارگا یعنی کاپریچیو عرب؛
*** کاپریچیو عرب ساخته تارگا را با اجرای گیتاریست ایتالیایی استفان گروندونا که با گیتار ساخت تورس (لیونا) ساخت 1886 اجرا کرده است، با هم میشنویمCapricho Árabe by Francisco Tarrega – Stefan Grondona
برای شنیدن اثر به آدرس کانال تلگرام ما مراجعه کنید. برای دریافت فایل کم حجمتر اینجا را کلیک کنید.