وقتی داشتیم دستهایش را میبستیم، گفتم: «سخت نگیر اِدی. سعی کن برای خودت و ما آسانش کنی ...»
او با آرامش به من نگاه کرد و گفت: «حال من خوب است. آنها مرا به خاطر فرار از خدمتِ ارتش ایالات متحده تیر باران نمیکنند. خیلیها این کار را کردهاند. آنها فقط میخواهند کسی را عبرت دیگران قرار بدهند و من همان کس هستم چون قبلاً دزدی کردهام. من قبلاً وقتی بچه بودم دزدی میکردم. آنها دارند مرا اعدام میکنند به خاطر نان و آدامسی که وقتی دوازده سالم بود دزدیدم.»
اعـدام سـرباز اسـلــوویــکـــ
نوشته: ویـلـیـام بِــرَدفــورد هــیــویــی
ترجمه: مسعود امیرخانی
نشر پیدایش
اِدی، تو هرگز فراموش نمیشوی؛ تنها خواستهات اعزام نشدن به جنگی بود که نقشی در راه افتادن ماشین آن نداشتی تا بتوانی کنار همسر نازنینت بمانی و برای خوشبختی کوچکتان کار کنی. تو قسم خوردی هرگز از اسلحهات و سرنیزهاش استفاده نکنی و به قَسَمَت پایبند بودی.