«اتفاقاً من اصرار دارم بگویم که همه پادشاهان اصولاً و ذاتاً معمولیاند ولی برخورد غیر معمولی مردم با آنها سبب میشود که به تدریج احساس غیر معمولی بودن بکنند و بلاهای معمول را سر مردم بیاورند.»
دموکراسی یا دموقراضه
سیدمهدی شجاعی
انتشارات نیستان
«اتفاقاً من اصرار دارم بگویم که همه پادشاهان اصولاً و ذاتاً معمولیاند ولی برخورد غیر معمولی مردم با آنها سبب میشود که به تدریج احساس غیر معمولی بودن بکنند و بلاهای معمول را سر مردم بیاورند.»
دموکراسی یا دموقراضه
سیدمهدی شجاعی
انتشارات نیستان
مسئله نبودن عشق نیست؛ بلکه نبودن دوستی است که ازدواج را ناشاد و غمگین می کند.
فردریش نیچه
شوخی راهراه نوعی شوخی فرهنگی است که رنگ و لعابی از جنس نظم و قانون دارد. این راهراههای خندهآور همان خطوط عابر پیاده در کشور ما هستند. یک شوخی بی مزه که از یک طرف خیابان و از مقابل یک پل یا چیزی شبیه به آن شروع میشود و در طرف دیگر به جوی یا میان شمشادهای کنار خیابان منتهی یا به طور کلی توی باقالیها گم میشود. یعنی نه سر دارند و نه تَه. در اینجا این سوال پیش میآید که ما کجایمان سر و ته دارد که خطوط عابر پیادهمان سر و ته داشته باشد. از حق نگذریم، یک جاهای از دستمان در رفته است و سر و ته نیمه محو و نامشخصی از این خطها پیداست که آن هم به چشم کسی نمیآید چرا که معمولاً دو خط از سر و دو خط از ته دیده میشوند اما بقیه خطوط زیر بدنهی ماشینهایی که پشت چراغ قرمز ایستادهاند پنهان است. خب به هر حال درست نیست وقتی دو سه تا از این شوخیها جدی از آب در میآیند نان بقیه شوخیها آجر کنند و چاره در ندیدن شتر است.
خب بگذریم ...
شما هم یک جوری این شوخی مرا زیرسبیلی رد کنید.
#شاملو_خوانی
گرما و سرما در تعادل ِ محض است و
همه چیز در خاموشییِ مطلق
تا هیچ چیز پارسنگ ِ همسنگی کفهها نشود
و شاهینَک ِ میزان
به وسواسِ تمام
لحظات شباروزیِ کامل را
دادگرانه
میان ِ روز و شبی که یکی درگذر است و یکی درراه
تقسیم کند.
📖 #پاییز سنهوزه
👤 #احمدشاملو
قطع سَخُن
یکی از حکما شنیدم که میگفت: «هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکند مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان تمام ناگفته، سخن آغاز کند.»
سَخُن را سر است، ای خردمند و بُن
میاور سَخُن در میان سَخُن
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش
نگوید سَخُن تا نبیند خموش
گلستان سعدی
کریسمس دوسال پیش واسه خرید بردمش مرکز شهر. خیلی بهمون خوش گذشت. فکرکنم تو مغازهی بلومینگدِیل بود. داخل این مغازهی کفش فروشی رفتیم و وانمود کردیم فیبی میخواد یه جفت از اون کفشهای ساقدار خیلی بلند بخره، از اونهایی که تقریباً میلیونها سوراخ داره تا بندهاش رو ببندی. ما داشتیم صاحب مغازهی بیچاره رو دیوونه میکردیم. فیبی حدوداً بیست جفت کفش رو امتحان کرد و هربار مرد بیچاره مجبور بود تمام اون بندها رو تا بالای پاهاش ببنده و باز کنه. حقهی بدی بود، اما فیبی از این کار حسابی داشت لذت میبرد. بالاخره یه جفت کفش مکازین خریدیم و پولش رو حساب کردیم. فروشنده خیلی خوب برخورد کرد. فکر کنم میدونست داریم شیطنت میکنیم، چون همیشه اینطور مواقع فیبی هرهر میخنده.
ناطور دشت
جی. دی. سلینجر
سالومه خدابخشی
نشر ماهابه
جملهئی است که به صورت تهدید یا پیشگوئی تهدیدآمیز میآورند و مفهوم آن «کسی را در وضعی بسیار دشوار و سخت و نامطلوب قراردادن» است:
مثال:«شرط میبندم اگر محمود بخواهد با محسن در بیفتد، محمود او را شیشهئی بکند که یک مثقال آب نگیرد!»
مترادف: سوار خر سیاه و سفید کردن، راه پیش و پس برای (طرف) باقی نگذاشتن، از (حریف) مردهئی ساختن که مُردهشو به حالش گریه کند!، روزگار حریف را سیاه کردن.
کتاب کوچه
به کوشش
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
چون کسی سخن سخت گوید تو به پاسخ نرم و ملایم گوی، و اگر با تو بدی کند تو با او نیکی کن.
«یک روز شیخ ما با جمع صوفیان بهدر آسیایی رسید. سر اسب کشید و ساعتی توقف کرد، پس گفت: میدانید که این آسیا چه میگوید؟ میگوید که تصوف این است که من درآنم: درشت میستانم و نرم بازمیدهم!»
[محمدبن... ابیالخیرالمیهنی، اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید]
کتاب کوچه
به کوشش
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان
دلیل اینکه اهمیت نمیداد این بود که اون یه کودنِ احمقِ لعنتیه.
وقتی کودن صداش میکردم بدش میومد.
همهی کودنها وقتی کودن صداشون میکنی بدشون میآد.
ناطور دشت – فصل ششم، صفحه 70
نویسنده جی. دی. سلینجر
مترجم: سالومه خدابخشی
گروه ترجمه قلم زرین
تفاوت میان حماقت و نبوغ آنجاست که نبوغ محدودیتهای خود را دارد.
الکساندر دوما
گروه ترجمه قلم زرین