از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آب» ثبت شده است

مثل‌های آب‌دار

 ناله‌ی آب از ناهمواری زمین است!

هیچ چیز بی‌ انگیزه و علت نیست. مترادف: هیچ دودی بی آتش نیست.

 

 نه آب بیار، نه کوزه بشکن!

نه اظهار محبت و مهربانی کن، نه اسباب زحمت و زیان و ضرر شو! مترادف: آب اگر نمی‌آورد، کوزه هم نمی‌شکند!

 

 هر کسی آب دل خودش را می‌خورد!

سود حسن‌نیت و زیان سوءنیت هر کسی متوجه خود او می‌شود. مقایسه شود با: ثواب، راه به خانه‌ی صاحبش می‌برد. مترادف: هر کسی کار خودش، بار خودش، آبش به انبار خودش!

 

 هر کسی کار خودش، بار خودش، آبش به انبار خودش!

هر کسی مسئول کار و زندگی خویش است، هم‌چنان که سود و زیان کار هر کس متوجه خود او می‌شود. کودکان، در جزء آخر، به جای «آبش» می‌گویند «آتیش»، که لحنی از «آتش» است. مترادف: هر کسی آب دل خودش را می‌خورد.

کتاب کوچه

احمد شاملو - آیدا سرکیسیان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

مشک خالی و پرهیز آب

(15)147: مشک خالی و پرهیزِ آب!

مشک دوزی

«پرهیزِ آب!» عبارتی است که سقایان و آبکشان هنگامی‌که با مشک یا سبوی پر آب از جای پر تردد می‌گذرند بانگ می‌کنند تا عابران را توجه دهند که خیس نشوند.

عبدالله مستوفی می‌نویسد:

«با مشک خالی پرهیز آب گفتن» نظیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

کور کور را می‌جوید، آب گودال را!

چون دو بدمنش به معاشرت یکدیگر رغبت نشان دهند به مزاح یا به طعنه تمثیل کنند.

کتاب کوچه

احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

کتاب کوچه (15)124

خر را که برند عروسی، نه برای خوشی‌ست، برای آب و هیزم کشی‌ست!

به این صورت نیز می‌آید: خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند. بدین معنی است: هرکسی باید مقام و موقع خود را بشناسد:

خرکی را به عروسی خواندند

خر بخندید و شد از قهقهه سست،

گفت: «من رقص ندانم به‌سزا

مطربی نیز ندانم به‌درست؛»

«بهر حمالی خوانند مرا

کاب نیکو کشم و هیزم چُست!»

                                     [خاقانی]

کتاب کوچه

احمد شاملو - آیادا سرکیسیان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

الهی آقا آب بخواهد!

(15) 114: ای خدا، آقا آب بخواهد! یا الهی آقا آب بخواهد!

مترادف: تنبل نرو به سایه، سایه خودش میایه!

هلو، برو تو گلو!

این پاتو وردارد حمّال/اون پاتو وردار حمّال!

اشاره به حکایت آن غلام است که از تشنگی می‌سوخت اما از تنبلی که داشت به میل خود برنمی‌خاست، و برای آن‌که ناچار به برخاستن شود دعا می‌کرد که «الهی آقا آب بخواهد!» در برخورد با مواردی نظیر این، به کنایه بر زبان می‌آورند.

کتاب کوچه

احمد شاملو - آیدا سرکیسیان

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد!

کتاب کوچه (15) 111: اگر ما برویم پشکل‌چینی، خَره به آب پشکل می‌اندازد!

(با امکان صرف افعال) || در غایت بی‌اقبالی خود یا دیگری مَثل آرند.

مترادف: قدم نامبارک محمود/چون به دریا رسد برآرد دود!

           بی‌طالع اگر مسجد آدینه بسازد/یا طاق فروریزد و یا قبله کج آید!

           آدمی را که بخت برگردد/شب اول عروس نر گردد/اسبش اندر طویله خر گردد!

کتاب کوچه - احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

از بی آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن!

کتاب کوچه: حرف آ (15) 109

از [یا به یا تو(یِ) یا در] بی آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن!

مترادف: نه شیر شتر، نه دیدار عرب! 

نانت را با آب بخور، منت آبدوغ نکش! 

پس مانده‌ی گاو را به خر باید داد. 

اگر از در بی‌گوشتی بمیرم / کلاغ از روی قبرستان نگیرم! 

صد من گوشت آهو [یا شکار] به یک چُسِ تازی نمی‌ارزد!

بهشت به سرزنش نمی‌ارزد!

عطای (کسی) را به لقایش بخشیدن!

گوش کیرت را بخور، منت قصاب را نکش!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

آبه اگر قوَّت داشت، قوباغه‌اش نهنگ می‌شد!

کتاب کوچه: حرف آ (15) 104

آبه اگر قوَّت داشت، قوباغه‌اش نهنگ می‌شد!

قورباغه

(آبه=آن آب، در حالت معرفه: آن آب.) مترادف: کَل اگر طبیب بودی/سرِ خود دوا نمودی! * آردِ جـو، خودش را چه‌جور بسته که دیگران را ببندد! * اگر بابا بیل‌زنی، باغچه [یا درِ کونِ] خودت را بیل بزن! * غلاغه پیزیش درآمده بود، داد می‌زد «من جراحم!» * کچله اگر کلاه داشت سر کچل خودش می‌گذاشت! * اگر دانی که نان دادن ثواب است، خودت بخور که بغدادت خراب است!

احمد شاملو - آیدا سرکیسیان

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است!

کتاب کوچه (15) 101

آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است!

(گاب=گاو) || کنایه از گرفتاری‌های گوناگونی است که گاه در یک زمان و با هم برای شخص پیش می‌آید. || مترادف سه پِلِشک آید و زن زاید و مهمان عزیزت برسد [یا ز در آید]! * یه دردم و دو دردم/دسِّ بُریده و چش‌دردم [یا رنگِ زردم]! * اُوُم میاد، گُوُم مِزاد، زَنُمُم دَردِشَه! * اگر دردم یکی بودی چه بودی! * یک سر داشتن و هزار سودا.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی