از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاملو» ثبت شده است

غزل بزرگ

همه‌ی بت‌های‌ام را می‌شکنم
تا فرش کنم بر راهی که تو بگذری
برای ِ شنیدن ِ ساز و سرود ِ من.

همه‌ی بت‌های‌ام را می‌شکنم - ای میهمان یک شبِ اثیریِ زودگذر!_
تا راهِ بی‌پایانِ غزل‌ام، از سنگفرش بت‌هایی که در معبدِ
ستایش‌شان چون عودی در آتش سوخته‌ام، تو را به نهان‌گاهِ دردِ من
آویزد.

گرچه انسانی را در خود کشته‌ام
گرچه انسانی را در خود زاده‌ام
گرچه در سکوت دردبارِ خود مرگ و زندگی را شناخته‌ام
اما میان این هر دو _ شاخه‌ی جدامانده‌یِ من! _
میان این هر دو

من

لنگرِ پر رفت‌وآمدِ دردِ تلاشِ بی‌توقفِ خویش‌ام.

غزل بزرگ
احمد شاملو
یادش گرامی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
صادق زمانی

عروس گوزو

عروسِ تعریفی گوزو از آب درمی‌آید!

«عروس تعریفی» کنایه از دختری است که داماد، ندیده و نشناخته، و تنها به اعتبار بَه‌بَه و چَه‌چَه عمه و خاله‌ی خود به همسری پذیرفته باشد. || جنسی که به‌صرف تبلیغ دلال خریداری شود معمولاً بد و خراب از آب در‌می‌آید.

مترادف: دختری که ننه‌اش تعریفش را بکند برای آقادائیش خوب است. مقایسه کنید با: بچه سوسکه از دیوار بالا می‌رفت، مادرش می‌گفت: «قربان دست و پای بلوریت!»

کتاب کوچه

به کوشش

احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

پاییز

#شاملو_خوانی

گرما و سرما در تعادل ِ محض است و
همه چیز در خاموشی‌یِ مطلق
تا هیچ چیز پارسنگ ِ هم‌سنگی کفه‌ها نشود  
و شاهینَک ِ میزان
به وسواسِ تمام
لحظات شباروزیِ کامل را
دادگرانه
میان ِ روز و شبی که یکی درگذر است و یکی درراه
تقسیم کند.

📖 #پاییز سن‌هوزه
👤 #احمدشاملو

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

مثل‌های آب‌دار

 ناله‌ی آب از ناهمواری زمین است!

هیچ چیز بی‌ انگیزه و علت نیست. مترادف: هیچ دودی بی آتش نیست.

 

 نه آب بیار، نه کوزه بشکن!

نه اظهار محبت و مهربانی کن، نه اسباب زحمت و زیان و ضرر شو! مترادف: آب اگر نمی‌آورد، کوزه هم نمی‌شکند!

 

 هر کسی آب دل خودش را می‌خورد!

سود حسن‌نیت و زیان سوءنیت هر کسی متوجه خود او می‌شود. مقایسه شود با: ثواب، راه به خانه‌ی صاحبش می‌برد. مترادف: هر کسی کار خودش، بار خودش، آبش به انبار خودش!

 

 هر کسی کار خودش، بار خودش، آبش به انبار خودش!

هر کسی مسئول کار و زندگی خویش است، هم‌چنان که سود و زیان کار هر کس متوجه خود او می‌شود. کودکان، در جزء آخر، به جای «آبش» می‌گویند «آتیش»، که لحنی از «آتش» است. مترادف: هر کسی آب دل خودش را می‌خورد.

کتاب کوچه

احمد شاملو - آیدا سرکیسیان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

مشک خالی و پرهیز آب

(15)147: مشک خالی و پرهیزِ آب!

مشک دوزی

«پرهیزِ آب!» عبارتی است که سقایان و آبکشان هنگامی‌که با مشک یا سبوی پر آب از جای پر تردد می‌گذرند بانگ می‌کنند تا عابران را توجه دهند که خیس نشوند.

عبدالله مستوفی می‌نویسد:

«با مشک خالی پرهیز آب گفتن» نظیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

کور کور را می‌جوید، آب گودال را!

چون دو بدمنش به معاشرت یکدیگر رغبت نشان دهند به مزاح یا به طعنه تمثیل کنند.

کتاب کوچه

احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

سرگذشت

سرگذشت

برای سرور و ناصر مقبل

 

سایه‌ی ابری شدم بر دشت‌ها دامن کشاندم:

خارکن با پشته‌ی خارش به راه افتاد

عابری خاموش، در راه غبارآلوده با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم سایه‌ی یک ابر باشد!»

 

کفتر چاهی شدم از برج ویران پر کشیدم:

برزگر پیراهنی بر چوب، روی خرمنش آویخت

دشتبان، بیرون کلبه، سایبان چشم‌هایش کرد دستش را و با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم کفتر تنهای برج کهنه‌یی باشد؟»

 

آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم:

کودکان در دشت بانگی شادمان کردند

گاری خردی گذشت، ارابه‌ران پیر با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم آهوی بی جفت دشتی دور باشد؟»

 

ماهی دریا شدم نیزار غوکان غمین را تا خلیج دور پیمودم.

مرغ دریایی غریوی سخت کرد از ساحل متروک

مرد قایقچی کنار قایقش بر ماسه‌ی مرطوب با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم ماهی ولگرد دریایی خموش و سرد باشد؟»

 

کفتر چاهی شدم از برج ویران پرکشیدم

سایه‌ی ابری شدم بر دشت‌ها دامن کشاندم

آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم

ماهی دریا شدم بر آب‌های تیره راندم

دلق درویشان به دوش افکندم و اوراد خواندم

یارخاموشان شدم بیغوله‌های راز، گشتم.

هفت کفش آهنین پوشیدم و تا قاف رفتم

مرغ قاف افسانه بود، افسانه خواندم بازگشتم.

 

خاک هفت اقلیم را افتان و خیزان درنوشتم

خانه‌ی جادوگران را در زدم، طرفی نبستم.

مرغ آبی را به کوه و دشت و صحرا جستم و بیهوده جستم

پس سمندر گشتم و بر آتش مردم نشستم.

1330

احمد شاملو - هوای تازه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

از بی آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن!

کتاب کوچه: حرف آ (15) 109

از [یا به یا تو(یِ) یا در] بی آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن!

مترادف: نه شیر شتر، نه دیدار عرب! 

نانت را با آب بخور، منت آبدوغ نکش! 

پس مانده‌ی گاو را به خر باید داد. 

اگر از در بی‌گوشتی بمیرم / کلاغ از روی قبرستان نگیرم! 

صد من گوشت آهو [یا شکار] به یک چُسِ تازی نمی‌ارزد!

بهشت به سرزنش نمی‌ارزد!

عطای (کسی) را به لقایش بخشیدن!

گوش کیرت را بخور، منت قصاب را نکش!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

آبه اگر قوَّت داشت، قوباغه‌اش نهنگ می‌شد!

کتاب کوچه: حرف آ (15) 104

آبه اگر قوَّت داشت، قوباغه‌اش نهنگ می‌شد!

قورباغه

(آبه=آن آب، در حالت معرفه: آن آب.) مترادف: کَل اگر طبیب بودی/سرِ خود دوا نمودی! * آردِ جـو، خودش را چه‌جور بسته که دیگران را ببندد! * اگر بابا بیل‌زنی، باغچه [یا درِ کونِ] خودت را بیل بزن! * غلاغه پیزیش درآمده بود، داد می‌زد «من جراحم!» * کچله اگر کلاه داشت سر کچل خودش می‌گذاشت! * اگر دانی که نان دادن ثواب است، خودت بخور که بغدادت خراب است!

احمد شاملو - آیدا سرکیسیان

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

آب

کتاب کوچه: برخی از باورهای توده و آیین‌ها پیرامون آب

آب

◊     آب را خداوند عالم روز سه‌شنبه آفرید.

◊     آب (و نمک) مهریه‌ی حضرت فاطمه است؛ به همین سبب از آلودن آن باید پرهیز کرد.

◊     آب را، حتا از دشمن خود دریغ نباید داشت؛ زیرا این عملی بود که شمر با اهل بیت کرد.

◊     فرشته و ملائکه از کسی که در آب تف کند قهرشان می‌آید.

◊     روی قبر تازه باید آب بپاشند تا روح مرده صفا یابد.

◊     آب پاشیدن به اشخاص دلسردی می‌آورد.

◊     هر کس در آب بشاشد جنّی می‌شود.

◊     ملائکه، آب‌های دنیا را غربال می‌کنند و اگر در آن آشغال و زباله ببینند به کسی که آن‌ها را در آب ریخته نفرین می‌فرستند.

◊     اگر شخص بزرگتر (از لحاظ سنی) زودتر از شخص کوچکتر سیراب بشود، روز قیامت باید او را کول کند و از روی پل صراط بگذارند.

◊     روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت می‌رود. به همین سبب جمعه‌ها شستن رخت و ریختن کثافات در آب جاری معصیت است. اگر روز جمعه از رخت شستن ناگزیر باشند باید یک تکه از رخت سیدی را هم قاتی رخت و لباس خود کنند.

◊     آب نطلبیده مراد است. – تعارف کردن آب به کسی که اظهار تشنگی نکرده به فال نیک گرفته می‌شود و برای شخصی که آب را تعارفش کرده‌اند شگون دارد. – این شخص، حتا اگر تشنه هم نباشد جرعه‌یی از آن آب می‌نوشد، یزید را لعنت می‌کند و از صدق دل می‌گوید: «الهی خدا مراد همه‌ی مسلمان‌ها را برآرد!»

◊     اگر آب پشت کوزه یا کاسه‌ی آب عرق کند، مهمان خواهد آمد.

◊     اگر پشت سر مسافر آب و جو بریزند زود برمی‌گردد.

◊     هر کس به لکه‌ی آفتاب آب بپاشد، قرض بالا می‌آورد.

◊     دمر افتادن و آب خوردن عقل آدم را کم می‌کند.

◊     اگر سر سفره، آب (یا لقمه) به گلوی کسی بجهد معلوم می‌شود یکی از خویشاوندان او برای لقمه‌ی نانی معطل است. ||پاره‌ای این را نشانه‌ی آمدن مهمان به خانه می‌دانند.||

◊     کسی که آب به گلویش بجهد سوقاتی می‌خورد.

◊     گیس، آب دل را می‌خورد. – اعتقادی بسیار قدیمی است که شادی دل و احساس نیکبختی سبب شادابی و پرپشتی موهای سر می‌شود، بخصوص در زنان.

◊     اگر آب نیمخورده‌ی اسب را روی سر بریزند موخوره را از میان می‌برد.

◊     پس از آنکه جنازه میتی را غسل دادند باید آب «العفو» به سرش بریزند. – مرده‌شو کاسه‌یی را از آب پر کرده هفت‌بار می‌گوید «العفو» و بر آن فوت می‌کند و آن آب را به سر مرده می‌ریزد.

◊     آب غسل مرده را اگر در خانه‌یی بپاشند اهل آن خانه آواره می‌شوند و هر کدام به گوشه‌یی می‌افتند.

برگرفته از کتاب کوچه - احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی