میخاییل بولگاکوف

قلب سگی

میخاییل بولگاکوف از جمله‌ی نویسندگانی است که در زمان حیاتش از توجه به آثار خود بی‌نصیب ماند و مهمترین نوشته‌های او چند دهه پس از مرگش امکان انتشار یافتند. او در خلال انقلاب روسیه در حالی‌که شاهد چهارده‌بار دست‌به‌دست شدن قدرت در شهر بود تصمیم خود را گرفت و همراه با نیروهای ارتش سفید به جنوب روسیه عقب نشینی کرد. بولگاکوف آغاز فعالیت‌های ادبی‌اش را نیز به همین زمان نسبت می‌دهد و در واگنی شلوغ و پرهیاهو، در نور شمع نیم‌سوخته‌ای که درون بطری گذاشته بودند اولین داستان کوتاه خود را نوشت که "دورنماهای آتی" نام داشت و سرشار از این اعتقاد است که مصیبت‌هایی که کشور گرفتار آنها شده، نتیجه‌ی نابودی شیوه‌های سنّتی زندگی است. او در پایان سال 1921 وارد مسکو شد و در این شهر در فقر مفرط زندگی می‌کرد. در مسکو نه از سوی جمع روشنفکران شهر پذیرفته شد و نه در میان طرفداران پرولتاریا و نویسندگان آن جایی داشت. سرآخر پس از تحمل رنج‌های فراوان در روزنامه‌ی گودوک که متعلق به کارگران راه‌آهن بود کار ثابتی پیدا کرد و روزها به نوشتن قطعات فکاهی، که به اجبار انجامش می‌داد، می‌پرداخت و شب‌ها به کار اصلی خود یعنی نوشتن رمان گارد سفید مشغول می‌شد.

در سال 1930 وقتی‌که از سانسور گسترده آثار خود و ممنوعیت انتشار نوشته‌هایش به تنگ آمده بود نامه‌ای به حکومت نوشت و با شهامتی کم‌نظیر به تشریح دیدگاه‌های سیاسی و هنری خود پرداخت و خواستار اجازه‌ی کار یا مهاجرت شد. در نهایت به او اجازه دادند با سِمَت کارگران در تئاتر هنری مسکو مشغول به کار شود.

بولگاکوف تا آخرین روزهای زندگی، شهامت فوق‌العاده‌ی خود را حفظ کرد، چه در مقام آفرینشگری که بر اعتقادات و دیدگاه‌های خود پافشاری می‌کرد و چه در مقام یک انسان. آنا آخماتوا، که بولگاکوف در دفاع از شوهر و پسر او به استالین نامه نوشت، در شعری به یاد بولگاکوف می‌گوید:

از من به تو به‌جای گُلِ گور

به‌جای دود کُندُر و عود-

تویی که چنان سخت زیستی و

خواری شکوهمندت را

تا پایان حفظ کردی.

 

داستان بلند قلب سگی، مشهورترین اثر طنز انتقادی بولگاکوف است که مانند بسیاری دیگر از آثار او در زمان حیاتش قابل چاپ نبود و هرکس آن را می‌خواند از صراحت ضد کمونیستی‌اش به هراس می‌افتاد.

انتشار این اثر باعث شد تا تصویری که منتقدان بولگاکوف از او ترسیم کرده بودند از بین برود. اینان بولگاکوف را نویسنده‌ای نشان داده بودند که به شیوه‌ی خاص و پیچیده‌ی خود با انقلاب همراهی می‌کند.

او در این اثر نشان می‌دهد که چگونه راهی که یک دانشمند برای خوشبخت کردن بشر یافته با دخالت عوامل حکومت به تباهی کشیده شده و فاجعه پدید می‌آورد (همانند داستان تخم‌مرغ‌های شوم). موجود تازه به‌وجود آمده در این اثر ستیزه‌طلبی کوری دارد که هرکسی به سادگی ‌می‌تواند از آن علیه دیگران، خواه سازنده آن و یا مربی اعتقادی‌اش، استفاده کند. در خلال سطرهای این داستان بلند، دیدگاه‌های نویسنده نسبت به انقلاب شوروی از زبان پروفسور فیلیلپ فیلیپوویچ پری‌آبراژِنسکی بیان می‌شود. آنچه که بیش از هرچیزی مایه‌ی آزردگی پروفسور را فراهم آورده است این است که: عمده‌ی مردم از کار و وظیفه‌ی اصلی خود غافل مانده و به کارهایی مشغول شده‌اند که برای انجام آن‌ها نه دانش و تخصص کافی دارند و نه آمادگی ذهنی و اخلاقی. بولگاکوف به خوبی نشان می‌دهد که پرورش انسان با شیوه‌های خشک عقیدتی چه پیامد‌های ناگواری به دنبال خواهد داشت.

 

برگه‌ی 38:

 - چطور توانستید سگی را که این‌قدر عصبی است تا این‌جا دنبال خودتان بکشید؟
- با محبت قربان، یعنی با تنها روش ممکن در برخورد با موجودات زنده. با ایجاد ترس و وحشت در جانوران هیچ کاری از پیش نمی‌رود، بدون توجه به اینکه جانور در چه مرحله‌ای از تکامل قرار داشته باشد. من همیشه روی این حرفم بوده‌ام، هستم و خواهم بود. آنها بیهوده فکر می‌کنند که ایجاد ترس و وحشت کمکشان می‌کند.

 

برگه‌ی 67:

اگر من به جای جراحی شروع کنم به این‌که هر شب در خانه‌ام در گروه کُر آواز بخوانم، آن وقت ویرانی‌ام از راه می‌رسد! اگر من بروم دستشویی و – معذرت می‌خواهم- آن طرف کاسه‌ی توالت کارم را بکنم و زینا و داریا پتروونا هم همین‌کار را بکنند، آن‌وقت دستشویی ویران می‌شود. نتیجه می‌گیریم که ویرانی در مستراح نیست، بلکه در کلّه‌هاست. [...] نمی‌شود هم‌زمان به دو خدا خدمت کرد. نمی‌شود هم‌زمان هم مسیر حرکت تراموا را جارو زد و هم برای فلان آواره‌های اسپانیایی تعیین تکلیف کرد. این‌کار از عهده‌ی هیچ‌کس برنمی‌آید دکتر، به‌خصوص از عهده‌ی آدم‌هایی که دویست سالی از اروپایی‌ها عقب مانده‌اند و تا امروز حتا نمی‌توانند درست و حسابی دگمه‌ تُنبانِشان را ببندند.

 

برگه‌ی69:
خلاصه می‌گویم که در حرف‌های من هیچ اثری از این ضد انقلابی‌گری وجود ندارد؛ تنها چیزی که در آنها هست، عقل سلیم است و تجربه‌ی زندگی ...

 

برگه 75:

هیچ‌کس را نباید زد! این را برای همیشه در کله‌ات جا بده! فقط با نصیحت و تذکر است که می‌شود روی انسان و حیوان تاثیر گذاشت.

 

برگه‌ی162:
هیچ‌وقت دست به هیچ جنایتی نزنید، علیه هرکس که می‌خواهد باشد. بگذارید دست‌هایتان تا سن پیری پاک باشند.

 

داستان بلندقلب سگی توسط نشر ماهی در 192 صفحه و با ترجمه از متن روسی توسط دکتر آبتین گلکار منتشر شده است.

چاپ اول: بهار 1391

چاپ دوم: بهار 1392