گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
رباعیات - خیام
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
رباعیات - خیام
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
رباعیات - خیام
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم
چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد
در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش
ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد
با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش
مشتاق چنان شد که چو من بیخبر افتاد
هان تا لب شیرین نستاند دلت از دست
کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد
صاحب نظران این نفس گرم چو آتش
دانند که در خرمن من بیشتر افتاد
نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع
کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد
سعدی نه حریف غم او بود ولیکن
با رستم دستان بزند هر که درافتاد
ولنتاین است در آن کوش که عاشق باشی!
امروز بیست و ششم بهمن ماه هزاروسیصدونودوپنج مصادف با چهاردهم فوریه دوهزاروهفده؛ چهارشنبه است
همان روز عشق ...
خیلیها از مدتها پیش منتظر این روز بودند تا یا رابطهشان را بر هم بزنند یا رابطهای برقرار کنند و یا اصلاً برایشان فرقی نمیکند که در چه حال و شرایطی باشند. آن دسته اول در این فکرند که خدای ناکرده آب از دستشان چکه نکند؛ راستش برای این گروه روز بیستوششم دی ماه یا عصر روز جمعه و یا غروب سیزدهبهدر هیچ فرقی ندارد، حتا نمیدانند شنبه است یا سهشنبه. از خیر صحبت پیرامون دسته دوم هم میگذریم ... آنها دلی حساس دارند و به همین دلیل برایشان خوبی و عشق آرزو میکنیم ... باشد که عشقشان پایدار و مستدام باشد.
و اما گروه سوم ... که یا اصلاً برایشان مهم نیست و خیلی عادی به زندگیشان میرسند و میخورند و میخوابند و کار میکنند و غیره. اما اگر برایشان مهم باشد که عشق در زندگیشان باشد باز هم روز و تاریخ و ساعت خیلی فرقی برایشان ندارد. آنها هر آینه در عشقاند چنانکه سرشت انسان اینگونه است. آنها عاشقاند و هر روز را روز عشق میدانند و برای خود یا معشوقشان عشق میآفرینند. باشد که چنین باشیم.
به هر حال، «از کوچه بامداد» روز عشق را به شما شادباش گفته و برایتان آرزوی خورشیدی تابنده و ماهی فروزنده و عشقی پاینده دارد.
1. ایرانیان معمولاً برای مردم هر شهر و هر دیار به خصلت غالبی معتقدند که به زعم ایشان، اتصاف بدان، معلول اقامت در شرایط خاص اقلیمی است که به «آبوهوا» تعبیر میشود.
آب و هوای فارس عجب سفلهپرور است ... (حافظ)
«... هر که سالی در اهواز مقام کند در عقل خود نقصان یابد، چنانک هر که در موصل مقام کند قوت خود زیاد یابد ... چون در اصفهان رفت بخیل و خسیس گردد. هر خاکی را خاصیتی است...» [محمدبن احمد طوسی، عجایبالمخلوقات، ص 184]
لاجرم معنی تعبیر آب (محلی) را خوردن، دورهای از عمر خود را در آن محل گذراندن است؛ و این خود کنایه از پذیرفتن ناگزیرِ صفت مشخصی است که از پیش برای بومیان آن محل قائلند؛ فیالمثل، حسابگری برای اصفهانیان و تعصبورزی برای تبریزیان، و همجنسدوستی برای مردم پارهئی از شهرستانها، و جز اینها ... بدین حساب: «آب تبریز را خوردن» به معنی متعصب بودن، و «آب اصفهان را خوردن» کنایه از خست ورزیدن است.
2. در موارد دیگر، با این تعبیر، تنها به اقامت در محل مورد ذکر اشارهئی میشود: «چند سالی هم مجبور شد آب زندان را بخورد.» (در زندان بماند)، «مادرم همیشه میگفت، خدا قِسمت کند آب کربلا را بخوریم.» (به کربلا برویم).
کتاب کوچه
احمد شاملو - آیدا سرکیسیان
بر بالین تربت یحیی پیغامبر، علیهالسلام، معتکف بودم در جامع دمشق، که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی معروف بود به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست.
درویش و غنی بندهی این خاک درند
و آنان که غنیترند محتاجترند
آنگه مرا گفت: از آنجا که همت درویشان است و صدق معاملتِ ایشان، خاطری همراه ما کن که از دشمن صعب اندیشناکم. گفتمش: بر رعیتِ ضعیف رحمت کن تا از دشمنِ قوی زحمت نبینی.
به بازوان توانا و قوتِ سرِ دست
خطاست پنجهی مسکینِ ناتوان بشکست
نترسد آنکه بر افتادگان نبخشاید
که گر زِ پای درآید، کساش نگیرد دست؟
هر آنکه تخم بدی کِشت وُ چشم نیکی داشت
دِماغ بیهُده پخت وُ خیالِ باطل بست
ز گوش پنبه برون آر وُ دادِ خلق بده
و گر تو میندهی داد، روز دادی هست
گلستان سعدی - باب اول: در سیرت پادشاهان
ترجمه که تمام شد نسخهی اولیه را پیش از ویرایش نهایی برای ناشر فرستادم تا برود پی کار مجوز و این قبیل کاغذ بازیهای جان به لب رسان. دیروز جواب ممیزی ارشاد آمد. محض رضای خدا از یک کلمه هم نگذشتهاند و تیغ تیز مصلح جامعه را برکشیده و ریشهی هرچه عشق و آغوش و بوسه بوده را از بیخ بریدهاند. نوشتهاند «حذف شود». این دومین تجربهی ما زوج جوان در مواجهه با شمشیر اصلاح به دستان ارشاد است. بوسه و آغوش و عشق را چگونه میتوان از میان برچید؟ تنها کاری که در این زمان از دست من بر میآید این است که زین پس در هر زمان و در میان هر جمعی که بودیم، معشوق و دلبر خود را تنگ در آغوش گرفته و جانانه ببوسم. من تیغ در دست ندارم، دروازههای قلبم را گشوده و هرچه عشق دارم به پای معشوقم میریزم تا زیر پایش گلستان شود. شما بسوزانید، ما میرویانیم.
البته، افزودن مقداری حرکات هوازی بر برنامه مطالعه کالریسوز، به یقین میزان کالریسوزی را افزایش خواهد داد. در ادامه میزان کالری که یک انسان 68 کیلوگرمی با انجام فعالیتهای زیر به مدت 15 دقیقه میسوزاند مشخص شده است:
کارهای زیادی به نظر میرسند، خب بیایید نگاه دقیقتری به خندیدن بیندازیم. خندیدن از راه افزایش ضربان قلب به میزان 10 تا 20 درصد به کالری سوزی کمک میکند. متابولیسم یا سوخت و ساز در بدن شما نیز افزایش مییابد، به این معنی که وقتی در حالت استراحت، خنده را متوقف کردهاید باز هم کالری بیشتری میسوزانید. خب حالا خندیدن دقیقاً چه مقدار کالری میسوزاند؟