از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۱۸ مطلب با موضوع «ادبیات جهان» ثبت شده است

معرفی کتاب: قلب سگی اثر میخاییل بولگاکف

قلب سگی میخاییل بولگاکوف

اگر من به جای جراحی شروع کنم به این‌که هر شب در خانه‌ام در گروه کُر آواز بخوانم، آن وقت ویرانی‌ام از راه می‌رسد! اگر من بروم دستشویی و – معذرت می‌خواهم- آن طرف کاسه‌ی توالت کارم را بکنم و زینا و داریا پتروونا هم همین‌کار را بکنند، آن‌وقت دستشویی ویران می‌شود. نتیجه می‌گیریم که ویرانی در مستراح نیست، بلکه در کلّه‌هاست. [...] نمی‌شود هم‌زمان به دو خدا خدمت کرد. نمی‌شود هم‌زمان هم مسیر حرکت تراموا را جارو زد و هم برای فلان آواره‌های اسپانیایی تعیین تکلیف کرد. این‌کار از عهده‌ی هیچ‌کس برنمی‌آید دکتر، به‌خصوص از عهده‌ی آدم‌هایی که دویست سالی از اروپایی‌ها عقب مانده‌اند و تا امروز حتا نمی‌توانند درست و حسابی دگمه‌ تُنبانِشان را ببندند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

جایی برای گمشدن، جایی برای پیدا شدن

We lose ourselves in books,

we find ourselves there too.

ما خودمان را در کتاب‌ها گم می‌کنیم،

و باز خودمان را همانجا می‌یابیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

اعدام سرباز اسلوویک

ویلیام بردفورد هیـوئـی

اعدام سرباز اسلوویک

 

در جنگ جهانی دوم، از میان سربازان ارتش آمریکا هزاران نفر به جرم فرار از جنگ در دادگاه نظامی محاکمه شدند. از میان این هزاران نفر تنها چهل‌و‌نُه نفر به اعدام محکوم شدند و از میان آنها

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

کتاب چیست؟

کتاب هدیه‌ای است که می‌توان بارها و بارها آن را گشود.

گریسن کیلر - نویسنده، قصه‌گو و فکاهی‌نویس آمریکایی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

پست جدید صفحه گروه ترجمه قلم زرین

http://azkuceyebamdad.blog.ir/page/gptg

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

ریچارد باخ - جوناتان، مرغ دریایی

ریچارد باخ

جوناتان (جاناتان)، مرغ دریایی

برگردان: هرمز ریاحی و فرشته مولوی

تصاویر راسل مانسن

منتشر شده توسط: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی وابسته به موسسه انتشارات امیرکبیر، 100 صفحه.

جوناتان، مرغ دریایی

آشنایی من با جاناتان به زمانی بر می‌گردد که برای اولین بار فیلمی با همین عنوان را از شبکه چهارم سیما تماشا کردم. آن روزها تلویزیون را ابزار مفیدتری می‌دانستم. بعدها فهمیدم که داستان جاناتان، کتابی است نوشته ریچارد باخ. ابتدا آوایش را از میان کتاب‌ها شنیدم و همین شب گذشته بود که آخرین برگه‌های کتاب از زیر انگشتان و مقابل چشمانم گذشت.

سراسر داستان در مورد شکستن باورهایی‌ست که گاه به خاطر تکرار و عادت تبدیل به قانون شده‌اند و روزی می‌رسد که کسی می‌پرسد: چـرا؟ و در پی هدف متفاوتی به راه می‌افتد. برای نمونه دسته‌ی مرغان دریایی، پرواز را به خاطر به چنگ آوردن طعمه و سیرکردن شکم به خاطر دارند؛ حال آنکه جاناتان از همان ابتدا در پی پریدن و رسیدن به شکوه پرواز است، پریدنی جسمی و روحی.

ریچارد باخ، نویسنده آمریکایی در 23 ژوئن 1937 به‌دنیا آمد. او خلبان پیشین نیروی هوایی آمریکا بود و تا کنون بیش از صد مقاله و داستان نوشته است. او سه کتاب درباره پرواز نوشته است و اکنون به ندرت بدون هواپیما به سر می‌برد.

بخش‌هایی از کتاب:

برگه 35: غم او تنهایی نبود؛ بل این بود که دیگر مرغان از باور داشتن شکوه پروازی که به انتظارشان بود، سر باز می‌زدند؛ از چشم گشودن و دیدن سر باز می‌زدند.

برگه 57 و 58: آیا هیچ اندیشه کرده‌ای پیش از آنکه پی ببریم در زندگی چیزی ارزشمندتر از خوردن، ستیزه کردن و یا قدرتمندی در گله وجود دارد، باید چند زندگی را گذرانده باشیم؟ هزار زندگی، جان، ده هزار! و آنگاه صد زندگی دیگر تا اینکه اندک اندک آموختیم که چیزی چون کمال وجود دارد؛ و صد زندگی دیگر تا اینکه این اندیشه در ما شکفت که آهنگ ما از زندگی کمال یافتن و آن را بر همه چیز برتر دانستن است. اینک نیز قانون ما همانست، البته: ما جهان آینده‌مان را به یاری آموخته‌های جهانی که در آنیم برمی‌گزینیم. نیاموختن همان و جهان آینده را چون همین جهان دیدن همان؛ همان گرفتاریها و دشواری‌هایی که باید بر آنها چیره شد.

برگه 86: تو این آزادی را داری که خود باشی، خویشتن راستینت، اینجا و اکنون و هیچ‌چیز دیگر نمی‌تواند سد راه تو شود.

برگه 94: چرا چنین است؟ چرا دشوارترین کار در جهان این است که دیگری را به آن داریم تا بپذیرد که آزاد است و اگر تنها وقت اندکی را به تجربه کردن آن بگذراند، خود به این آگاهی دست خواهد یافت؟ چرا واداشتن دیگری به پذیرفتن چنین حقیقتی باید این‌سان دشوار باشد؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

کتابخوانی

بهتر است سرتان در یک کتاب باشد تا در زندگی دیگران!

کتابخوانی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

هاینریش بُل - پای گرانبهای من

به مناسبت روز پاسدار و روز جانباز و تبریک به همه‌ی آزادمردانی که ایستادند چون سرو و سر به آسمان ساییدند!

 

هاینریش بل - پای گرانبهای من

آنها اکنون فرصت مناسبی به من داده‌اند. کارتی برایم فرستادند گه به ادره بروم و من هم رفتم. در آنجا برخورد خیلی خوب و صمیمانه‌ای با من داشتند. آنها پرونده‌ام را درآوردند و گفتند: «هوم.” من هم گفتم: «هوم.

مامور از من پرسید: «کدام پای‌تان است؟”

«پای راست.»

«کاملاً؟»

«کاملاً.»

دوباره گفت: «هوم.” سپس در لابه‌لای کاغذهای مختلف به جستجو پرداخت. اجازه داد بنشینم. سرانجام ورقه‌ای را که به‌نطر می‌رسید در پی آن است یافت و گفت: «فکر کنم این همان چیزی است که به درد شما می‌خورد: یک کار خوب و مناسب. شما حتی هنگام کار می‌توانید بنشینید. شغل واکسی در یکی از دستشویی‌های عمومی میدان جمهوری. چطوره؟ خوبه؟”

«من نمی‌توانم کفش واکس بزنم. یکی از تقاط ضعف من که همه فوراً متوجه آن می‌شوند. ناتوانی من در واکس زدن است.

گفت: «راحته! می‌توانید یاد بگیرید؛ هرچیزی را می‌شود آموخت. یک آلمانی قادر است هر کاری را انجام دهد. اگر مایل باشد، حتی می‌توانید در یک دوره‌ی آموزش مجانی هم شرکت کنید.

گفتم: «هوم!

«پس موافقید؟”

گفتم: «نه، من این کار را نمی‌خواهم. دلم می‌خواهد مقرری‌ام بیشتر از این حرف‌ها باشد.

مامور با لحنی خیلی ملایم و دوستانه پاسخ داد: «شما دیوانه شده‌اید.

گفتم: «دیوانه نیستم. هیچ‌کس نمی‌تواند چیزی را جایگزین پای از دست رفته‌ام بکند. من حتی دیگر اجازه‌ی سیگار فروشی هم ندارم. برای این کار هم مایه‌ی دردسرند.

مامور به پشتی صندلی‌اش تکیه داد و نفسی عمیق کشید:. سپس ادامه داد: «دوست عزیز، پای شما، پای خیلی گرانبهایی است. می‌بینم که شما بیست‌وُنُه سال دارید؛ قلب‌تان سالم است؛ شما اصلاً مشکل جسمانی ندارد. تنها مشکل شما فقط پای‌تان است. شما هفتاد ساله خواهید شد. لطفاً یک حساب سرانگشتی بکنید: ماهیانه هفتاد مارک، دوازده بار در سال. یعنی چهل‌ویک ضرب‌در دوازده ضرب‌در هفتاد. لطفاً بدون بهره حساب کنید. و فراموش نکنید این فقط شما نیستید که با پای‌تان مشکل دارید. در ضمن احتمالاً تنها کسی هم نیستید که عمری طولانی خواهد کرد. آنوقت انتظار دارید که مقرری‌تان بالا هم باشد! خیلی ببخشید، اما عقل‌تان را از دست داده‌اید.

من هم مثل او به پشتی صندلی‌ام تکیه دادم، نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «آقای محترم! فکر کنم که شما پای مرا خیلی دست‌کم گرفته‌اید. پای من خیلی گران‌تر از این حرف‌هاست؛ این پا خیلی گرانبهاست. متاسفانه نه تنها قلبم بلکه عقلم هم کاملاً سالم است. حالا خوب گوش کتید.

«فرصت من خیلی کم است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی