از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۶۹ مطلب با موضوع «فارسی شکر است» ثبت شده است

آب جایی را خوردن

 آب (جایی) را خوردن

1. ایرانیان معمولاً برای مردم هر شهر و هر دیار به خصلت غالبی معتقدند که به زعم ایشان، اتصاف بدان، معلول اقامت در شرایط خاص اقلیمی است که به «آب‌وهوا» تعبیر می‌شود.

آب و هوای فارس عجب سفله‌پرور است ... (حافظ)

«... هر که سالی در اهواز مقام کند در عقل خود نقصان یابد، چنانک هر که در موصل مقام کند قوت خود زیاد یابد ... چون در اصفهان رفت بخیل و خسیس گردد. هر خاکی را خاصیتی است...» [محمدبن احمد طوسی، عجایب‌المخلوقات، ص 184]

لاجرم معنی تعبیر آب (محلی) را خوردن، دوره‌ای از عمر خود را در آن محل گذراندن است؛ و این خود کنایه از پذیرفتن ناگزیرِ صفت مشخصی است که از پیش برای بومیان آن محل قائلند؛ فی‌المثل، حسابگری برای اصفهانیان و تعصب‌ورزی برای تبریزیان، و همجنس‌دوستی برای مردم پاره‌ئی از شهرستان‌ها، و جز این‌ها ... بدین حساب: «آب تبریز را خوردن» به معنی متعصب بودن، و «آب اصفهان را خوردن» کنایه از خست ورزیدن است.

2. در موارد دیگر، با این تعبیر، تنها به اقامت در محل مورد ذکر اشاره‌ئی می‌شود: «چند سالی هم مجبور شد آب زندان را بخورد.» (در زندان بماند)، «مادرم همیشه می‌گفت، خدا قِسمت کند آب کربلا را بخوریم.» (به کربلا برویم).

کتاب کوچه

احمد شاملو - آیدا سرکیسیان

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

رحمت بر ضعیفان

بر بالین تربت یحیی پیغامبر، علیه‌السلام، معتکف بودم در جامع دمشق، که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی معروف بود به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست.

درویش و غنی بنده‌ی این خاک درند

و آنان که غنی‌ترند محتاج‌ترند

آنگه مرا گفت: از آنجا که همت درویشان است و صدق معاملتِ ایشان، خاطری همراه ما کن که از دشمن صعب اندیشناکم. گفتمش: بر رعیتِ ضعیف رحمت کن تا از دشمنِ قوی زحمت نبینی.

به بازوان توانا و قوتِ سرِ دست

خطاست پنجه‌ی مسکینِ ناتوان بشکست

نترسد آن‌که بر افتادگان نبخشاید

که گر زِ پای درآید، کس‌اش نگیرد دست؟

هر آن‌که تخم بدی کِشت وُ چشم نیکی داشت

دِماغ بیهُده پخت وُ خیالِ باطل بست

ز گوش پنبه برون آر وُ دادِ خلق بده

و گر تو می‌ندهی داد، روز دادی هست

گلستان سعدی - باب اول: در سیرت پادشاهان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

مثل‌های آب‌دار

 ناله‌ی آب از ناهمواری زمین است!

هیچ چیز بی‌ انگیزه و علت نیست. مترادف: هیچ دودی بی آتش نیست.

 

 نه آب بیار، نه کوزه بشکن!

نه اظهار محبت و مهربانی کن، نه اسباب زحمت و زیان و ضرر شو! مترادف: آب اگر نمی‌آورد، کوزه هم نمی‌شکند!

 

 هر کسی آب دل خودش را می‌خورد!

سود حسن‌نیت و زیان سوءنیت هر کسی متوجه خود او می‌شود. مقایسه شود با: ثواب، راه به خانه‌ی صاحبش می‌برد. مترادف: هر کسی کار خودش، بار خودش، آبش به انبار خودش!

 

 هر کسی کار خودش، بار خودش، آبش به انبار خودش!

هر کسی مسئول کار و زندگی خویش است، هم‌چنان که سود و زیان کار هر کس متوجه خود او می‌شود. کودکان، در جزء آخر، به جای «آبش» می‌گویند «آتیش»، که لحنی از «آتش» است. مترادف: هر کسی آب دل خودش را می‌خورد.

کتاب کوچه

احمد شاملو - آیدا سرکیسیان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

کور کور را می‌جوید، آب گودال را!

چون دو بدمنش به معاشرت یکدیگر رغبت نشان دهند به مزاح یا به طعنه تمثیل کنند.

کتاب کوچه

احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

بوستان سعدی: حکایت

به سرهنگِ سلطان چنین گفت زن

که خیز ای مبارک در رزق زن

برو تا ز خوانت نصیبی دهند

که فرزندگانت نظر بر ره‌اند

بگفتا بوَد مطبخ امروز سرد

که سلطان به شب نیت روزه کرد

زن از نا امیدی سر انداخت پیش

همی گفت با خود دل از فاقه ریش

که سلطان از این روزه‌گویی چه خواست؟

که افطار او عید طفلان ماست

خورنده که خیرش برآید ز دست

بِه از صائم‌الدَهر دنیاپرست

مسلّم کسی را بود روزه داشت

که درمنده‌ای را دهد نانِ چاشت

وگرنه چه لازم که سعیی بری

ز خود بازگیریّ و هم خود خوری؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

حماقت

حماقت بزرگی است که آدمی به منظور برنده شدن در بیرون، در درون ببازد؛ یعنی برای شوکت، مقام، تجملات، عنوان و آبرو، آرامشِ اوقات فراغت و استقلال خود را به طور کامل یا بطور عمد فدا کند.

آرتور شوپنهاور - در باب حکمت زندگی

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

کتاب کوچه (15)124

خر را که برند عروسی، نه برای خوشی‌ست، برای آب و هیزم کشی‌ست!

به این صورت نیز می‌آید: خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند. بدین معنی است: هرکسی باید مقام و موقع خود را بشناسد:

خرکی را به عروسی خواندند

خر بخندید و شد از قهقهه سست،

گفت: «من رقص ندانم به‌سزا

مطربی نیز ندانم به‌درست؛»

«بهر حمالی خوانند مرا

کاب نیکو کشم و هیزم چُست!»

                                     [خاقانی]

کتاب کوچه

احمد شاملو - آیادا سرکیسیان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

الهی آقا آب بخواهد!

(15) 114: ای خدا، آقا آب بخواهد! یا الهی آقا آب بخواهد!

مترادف: تنبل نرو به سایه، سایه خودش میایه!

هلو، برو تو گلو!

این پاتو وردارد حمّال/اون پاتو وردار حمّال!

اشاره به حکایت آن غلام است که از تشنگی می‌سوخت اما از تنبلی که داشت به میل خود برنمی‌خاست، و برای آن‌که ناچار به برخاستن شود دعا می‌کرد که «الهی آقا آب بخواهد!» در برخورد با مواردی نظیر این، به کنایه بر زبان می‌آورند.

کتاب کوچه

احمد شاملو - آیدا سرکیسیان

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

اگر ما برویم پشکل‌چینی، خره به آب پشکل می‌اندازد!

کتاب کوچه (15) 111: اگر ما برویم پشکل‌چینی، خَره به آب پشکل می‌اندازد!

(با امکان صرف افعال) || در غایت بی‌اقبالی خود یا دیگری مَثل آرند.

مترادف: قدم نامبارک محمود/چون به دریا رسد برآرد دود!

           بی‌طالع اگر مسجد آدینه بسازد/یا طاق فروریزد و یا قبله کج آید!

           آدمی را که بخت برگردد/شب اول عروس نر گردد/اسبش اندر طویله خر گردد!

کتاب کوچه - احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی