از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۶۹ مطلب با موضوع «فارسی شکر است» ثبت شده است

خدایا جانش بستان!

درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد؛ حجاج یوسف را خبر کردند، بخواندش و گفت: «دعای خیری بر من کن.»

گفت: «خدایا جانش بستان!»

گفت: «از بهر خدای این چه دعاست؟»

گفت: «این دعای خیرست ترا و جمله مسلمانان را!»

 

ای زبردست زیردست آزار

گرم تا کِی بماند این بازار

به چه کار آیدت جهانداری؟

مردنت به که مردم آزاری

گلستان سعدی - باب اول: در سیرت پادشاهان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

خرده کلام

از دید یه کارمند قطار، خداحافظی کردنای هر روزه‌ی مسافرا دَمِ قطار یه حالت کاملاً کلیشه‌ای داره. از دید یه پرستار، مرگ چهره‌ی دیگه‌ای داره تا از دید یه عزادار.

هر کاری رو که آدم مرتب و به‌صورت حرفه‌ای انجام می‌ده، اونو فسیل می‌کنه. شاید بهتر باشه آدم پیشامدای زندگی خودشو هم از دید یه کارمند ایستگاه قطار ببینه.

کورت توخولسکی

کورت توخولسکی – بعضی‌ها هیچ‌وقت نمی‌فهمن – ترجمه محمدحسین عضدانلو

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

از بی آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن!

کتاب کوچه: حرف آ (15) 109

از [یا به یا تو(یِ) یا در] بی آبی مردن بهتر، تا از قورباغه اجازه گرفتن!

مترادف: نه شیر شتر، نه دیدار عرب! 

نانت را با آب بخور، منت آبدوغ نکش! 

پس مانده‌ی گاو را به خر باید داد. 

اگر از در بی‌گوشتی بمیرم / کلاغ از روی قبرستان نگیرم! 

صد من گوشت آهو [یا شکار] به یک چُسِ تازی نمی‌ارزد!

بهشت به سرزنش نمی‌ارزد!

عطای (کسی) را به لقایش بخشیدن!

گوش کیرت را بخور، منت قصاب را نکش!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

آبه اگر قوَّت داشت، قوباغه‌اش نهنگ می‌شد!

کتاب کوچه: حرف آ (15) 104

آبه اگر قوَّت داشت، قوباغه‌اش نهنگ می‌شد!

قورباغه

(آبه=آن آب، در حالت معرفه: آن آب.) مترادف: کَل اگر طبیب بودی/سرِ خود دوا نمودی! * آردِ جـو، خودش را چه‌جور بسته که دیگران را ببندد! * اگر بابا بیل‌زنی، باغچه [یا درِ کونِ] خودت را بیل بزن! * غلاغه پیزیش درآمده بود، داد می‌زد «من جراحم!» * کچله اگر کلاه داشت سر کچل خودش می‌گذاشت! * اگر دانی که نان دادن ثواب است، خودت بخور که بغدادت خراب است!

احمد شاملو - آیدا سرکیسیان

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

سلام ... خدا حافظ

سلام
خداحافظ!

چیز تازه‌ای اگر یافتید،
بر این دو اضافه کنید
تا بل باز شود این در گم‌شده بر دیوار

حسین پناهی

HiBye

painting by Bradford Haubrich

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است!

کتاب کوچه (15) 101

آبم است و گابم است، نوبت آسیابم است!

(گاب=گاو) || کنایه از گرفتاری‌های گوناگونی است که گاه در یک زمان و با هم برای شخص پیش می‌آید. || مترادف سه پِلِشک آید و زن زاید و مهمان عزیزت برسد [یا ز در آید]! * یه دردم و دو دردم/دسِّ بُریده و چش‌دردم [یا رنگِ زردم]! * اُوُم میاد، گُوُم مِزاد، زَنُمُم دَردِشَه! * اگر دردم یکی بودی چه بودی! * یک سر داشتن و هزار سودا.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

سرباز اسلوویک

وقتی داشتیم دست‌های‌ش را می‌بستیم، گفتم: «سخت نگیر اِدی. سعی کن برای خودت و ما آسانش کنی ...» 
او با آرامش به من نگاه کرد و گفت: «حال من خوب است. آنها مرا به خاطر فرار از خدمتِ ارتش ایالات متحده تیر باران نمی‌کنند. خیلی‌ها این کار را کرده‌اند. آنها فقط می‌خواهند کسی را عبرت دیگران قرار بدهند و من همان کس هستم چون قبلاً دزدی کرده‌ام. من قبلاً وقتی بچه بودم دزدی می‌کردم. آنها دارند مرا اعدام می‌کنند به خاطر نان و آدامسی که وقتی دوازده سالم بود دزدیدم.»

اعـدام سـرباز اسـلــوویــکـــ
نوشته: ویـلـیـام بِــرَدفــورد هــیــویــی
ترجمه: مسعود امیرخانی
نشر پیدایش

اِدی، تو هرگز فراموش نمی‌شوی؛ تنها خواسته‌ات اعزام نشدن به جنگی بود که نقشی در راه افتادن ماشین آن نداشتی تا بتوانی کنار همسر نازنینت بمانی و برای خوشبختی کوچک‌تان کار کنی. تو قسم خوردی هرگز از اسلحه‌ات و سرنیزه‌اش استفاده نکنی و به قَسَمَت پایبند بودی.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

سعدی

اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم

چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم

دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده می‌افتد بر آن بالای فتانم

تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم

رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم

به دریایی درافتادم که پایانش نمی‌بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی‌دانم

فراقم سخت می‌آید ولیکن صبر می‌باید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم

مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه می‌پرسی که روز وصل حیرانم

شبان آهسته می‌نالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم

من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم

سعدی شیرین‌سخن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

آب

کتاب کوچه: برخی از باورهای توده و آیین‌ها پیرامون آب

آب

◊     آب را خداوند عالم روز سه‌شنبه آفرید.

◊     آب (و نمک) مهریه‌ی حضرت فاطمه است؛ به همین سبب از آلودن آن باید پرهیز کرد.

◊     آب را، حتا از دشمن خود دریغ نباید داشت؛ زیرا این عملی بود که شمر با اهل بیت کرد.

◊     فرشته و ملائکه از کسی که در آب تف کند قهرشان می‌آید.

◊     روی قبر تازه باید آب بپاشند تا روح مرده صفا یابد.

◊     آب پاشیدن به اشخاص دلسردی می‌آورد.

◊     هر کس در آب بشاشد جنّی می‌شود.

◊     ملائکه، آب‌های دنیا را غربال می‌کنند و اگر در آن آشغال و زباله ببینند به کسی که آن‌ها را در آب ریخته نفرین می‌فرستند.

◊     اگر شخص بزرگتر (از لحاظ سنی) زودتر از شخص کوچکتر سیراب بشود، روز قیامت باید او را کول کند و از روی پل صراط بگذارند.

◊     روزهای جمعه، هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت می‌رود. به همین سبب جمعه‌ها شستن رخت و ریختن کثافات در آب جاری معصیت است. اگر روز جمعه از رخت شستن ناگزیر باشند باید یک تکه از رخت سیدی را هم قاتی رخت و لباس خود کنند.

◊     آب نطلبیده مراد است. – تعارف کردن آب به کسی که اظهار تشنگی نکرده به فال نیک گرفته می‌شود و برای شخصی که آب را تعارفش کرده‌اند شگون دارد. – این شخص، حتا اگر تشنه هم نباشد جرعه‌یی از آن آب می‌نوشد، یزید را لعنت می‌کند و از صدق دل می‌گوید: «الهی خدا مراد همه‌ی مسلمان‌ها را برآرد!»

◊     اگر آب پشت کوزه یا کاسه‌ی آب عرق کند، مهمان خواهد آمد.

◊     اگر پشت سر مسافر آب و جو بریزند زود برمی‌گردد.

◊     هر کس به لکه‌ی آفتاب آب بپاشد، قرض بالا می‌آورد.

◊     دمر افتادن و آب خوردن عقل آدم را کم می‌کند.

◊     اگر سر سفره، آب (یا لقمه) به گلوی کسی بجهد معلوم می‌شود یکی از خویشاوندان او برای لقمه‌ی نانی معطل است. ||پاره‌ای این را نشانه‌ی آمدن مهمان به خانه می‌دانند.||

◊     کسی که آب به گلویش بجهد سوقاتی می‌خورد.

◊     گیس، آب دل را می‌خورد. – اعتقادی بسیار قدیمی است که شادی دل و احساس نیکبختی سبب شادابی و پرپشتی موهای سر می‌شود، بخصوص در زنان.

◊     اگر آب نیمخورده‌ی اسب را روی سر بریزند موخوره را از میان می‌برد.

◊     پس از آنکه جنازه میتی را غسل دادند باید آب «العفو» به سرش بریزند. – مرده‌شو کاسه‌یی را از آب پر کرده هفت‌بار می‌گوید «العفو» و بر آن فوت می‌کند و آن آب را به سر مرده می‌ریزد.

◊     آب غسل مرده را اگر در خانه‌یی بپاشند اهل آن خانه آواره می‌شوند و هر کدام به گوشه‌یی می‌افتند.

برگرفته از کتاب کوچه - احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

راز

رازِ راه 
رفتن است

رازِ رودخانه 
پُل

رازِ آسمان
ستاره است

رازِ خاک
گُل

رازِ اشک ها 
چکیدن است

رازِ جوی
آب

رازِ بالها
پریدن است

رازِ صبح
آفتاب

رازهای واقعی
رازهای برملاست
مثل روز روشن است
راز این جهان خداست

راز - عرفان نظرآهاری - از کتاب: چای با طعم خدا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی