از کوچه بامداد

آنچه محظوظ کند جان را

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادبیات» ثبت شده است

روز شمس

هفت مهرماه به عنوان روز بزرگداشت شمس در تقویم رسمی کشور نامگذاری شد.
محمد بن علی بن ملک‌داد تبریزی، ملقب به شمس‌الدین، یا شمس تبریزی (زاده ۵۸۲ - درگذشته ۶۴۵ هجری قمری) از صوفیانِ مسلمان  مشهور سدهٔ هفتم هجری است. سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، مریدان گردآوری کرده‌اند که به نام «مقالات شمس تبریزی» معروف است.
از زندگی شمس تبریزی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد خبر مهمی در دست نبود. قدیمی‌ترین مدارک دربارهٔ شمس تبریزی، ابتدانامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریده‌ای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان می‌داشت و خویش را در پرده اسرار فرو می‌پیچید».
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل می‌کرده است. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و از پیران طریقت او میتوان از بزرگانی چون پیر سله‌باف و پیر سجاسی شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)، فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محی‌الدین ابن عربی نام برد.

شمس و مولانا


شمس تبریزی عاشق سفر بود او در ۲۶ جمادی‌الثانی ۶۴۲  به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولوی از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسهٔ معتبر تدریس می‌کرد و اکابر علما در رکابش پیاده می‌رفتند.
با دیدار شمس تبریزی، مولوی لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. داستان این شوریدگی در فرصت ما نمی گنجد از شما دعوت می کنم به مطالعه کتابهای بسیاری که در این حوزه هست بپردازید ما باید بزرگان خود رو بشناسیم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

ز گهواره تا گور دانش بجوی اما دردسر نده

طالب علمی مدتی پیش مولانا مجدالدین درس می‌خواند و فهم نمی‌کرد. مولانا شرم داشت که او را منع کند. روزی چون کتاب بگشاد نوشته بود که «قال بهزین حکیم»؛ او به تصحیف می‌خواند «به زین چکنم».

مولانا برنجید. گفت: به زین آن کُنی که کتاب در هم زنی  و بروی، بیهوده دردسر ما و خود ندهی.

عبید زاکانی - رساله دلگشا

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

مستی

مولانا عضدالدین نایبی داشت. در سفری با مولانا بود. در راه بازاِستاده پاره شراب بخورد.

مولانا چندبار او را طلب کرد. بعد از زمانی بدوید و مست به مولانا رسید. مولانا دریافت که او مست است؛ گفت: علاءالدین ما پنداشتیم که تو با ما باشی؛ چنین که تو را می‌بینم، تو با خود نیز نیستی.

عبید زاکانی - رساله دلگشا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

ادعای پیغمبری

شخصی دعوی خدایی می‌کرد او را پیش خلیفه بردند.

او را گفت: پارسال اینجا یکی دعوی پیغمبری می‌کرد او را بکشتند.

گفت: نیک کرده‌اند که او را من نفرستاده بودم.

عبید زاکانی - رساله دلگشا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

کتک خوردن در قم

عُمران نامی را در قُم می‌زدند.

یکی گفت: چون عُمَر نیست چراش می‌زنید؟

گفتند: عُمَر است و الف و نون عثمان هم دارد.

عبید زاکانی - رساله دلگشا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی

سرگذشت

سرگذشت

برای سرور و ناصر مقبل

 

سایه‌ی ابری شدم بر دشت‌ها دامن کشاندم:

خارکن با پشته‌ی خارش به راه افتاد

عابری خاموش، در راه غبارآلوده با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم سایه‌ی یک ابر باشد!»

 

کفتر چاهی شدم از برج ویران پر کشیدم:

برزگر پیراهنی بر چوب، روی خرمنش آویخت

دشتبان، بیرون کلبه، سایبان چشم‌هایش کرد دستش را و با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم کفتر تنهای برج کهنه‌یی باشد؟»

 

آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم:

کودکان در دشت بانگی شادمان کردند

گاری خردی گذشت، ارابه‌ران پیر با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم آهوی بی جفت دشتی دور باشد؟»

 

ماهی دریا شدم نیزار غوکان غمین را تا خلیج دور پیمودم.

مرغ دریایی غریوی سخت کرد از ساحل متروک

مرد قایقچی کنار قایقش بر ماسه‌ی مرطوب با خود گفت:

«- هه! چه خاصیت که آدم ماهی ولگرد دریایی خموش و سرد باشد؟»

 

کفتر چاهی شدم از برج ویران پرکشیدم

سایه‌ی ابری شدم بر دشت‌ها دامن کشاندم

آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم

ماهی دریا شدم بر آب‌های تیره راندم

دلق درویشان به دوش افکندم و اوراد خواندم

یارخاموشان شدم بیغوله‌های راز، گشتم.

هفت کفش آهنین پوشیدم و تا قاف رفتم

مرغ قاف افسانه بود، افسانه خواندم بازگشتم.

 

خاک هفت اقلیم را افتان و خیزان درنوشتم

خانه‌ی جادوگران را در زدم، طرفی نبستم.

مرغ آبی را به کوه و دشت و صحرا جستم و بیهوده جستم

پس سمندر گشتم و بر آتش مردم نشستم.

1330

احمد شاملو - هوای تازه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

ظرافت جوجه‌تیغی

موریل باربری

ظرافت جوجه‌تیغی

ظرافت یک جوجه‌تیغی

موریل باربری در 28 می 1969 در کازابلانکا، پایتخت مراکش، متولد شد و هم‌اکنون به عنوان یک نویسنده‌ی فرانسوی و استاد فلسفه شناخته می‌شود. او در سال 1993 پس از سه سال تحصیل آکادمیک در رشته‌ی فلسفه فارغ‌التحصیل شد و سپس به تدریس فلسفه مشغول شد.

رمان «ظرافت جوجه‌تیغی» او در سال 2007 جایزه اتحادیه‌ی ناشران فرانسه را به خود اختصاص داد و به مدت سی هفته‌ی پیاپی پرفروش‌ترین کتاب فرانسه بود و بیش از پنجاه بار تجدید چاپ شد. ظرافت جوجه‌تیغی را دو راوی دارد؛ اولی پیرزنی پنجاه‌وچهار ساله، باهوش، اهل ادبیات و هنر و البته زشت و ریزه‌میزه و خپله به‌نام رُنه که از بیست‌و‌هفت سال پیش سرایدار ساختمان مجلل شماره‌ی هفت در یکی از محله‌ها‌ی بالای شهر پاریس، در خیابان گرونل است. او دلش نمی‌خواهد اهالی ساختمان به هوش و علاقه‌مندی‌هایش پی ببرند به همین دلیل یک زندگی مخفی و پنهانی دارد تا دیگران او را به شکل یک سرایدار پیر و ابله و بدعُنُق ببینند و باور کنند؛ به همین دلیل خود را با مدلی که همگان برای یک سرایدار زن چاق متصور هستند منطبق کرده است. اما گاهی فراموش می‌کند و سرنخی از زندگی واقعی‌اش به دیگران می‌دهد ولی ناتوانی آدم‌ها از قبول آنچه موجب می‌شود چارچوب عادت‌های ذهنی‌شان در هم شکسته شود، رُنه را از مخمصه می‌رهاند و راز او همچنان سربه‌مُهر می‌ماند. او در مواقع نگرانی به قلمرو ادبیات پناه می‌برد و معتقد است: «چه وسیله‌ی تفریحی شریف‌تر و چه هم‌صحبتی سرگرم‌کننده‌تر از ادبیات وجود دارد و چه هیجانی لذت‌بخش‌تر از هیجانی است که خواندن کتاب نصیب انسان می‌کند. (برگه‌ی 134)» رُنه میشل در جای‌جای داستان به شاهکار‌های ادبی و هنری در زمینه کتاب، فیلم و موسیقی اشاره می‌کند. او از زمانی‌که رخدادی شیرین در اولین روز مدرسه برای‌ش اتفاق افتاد به خواندن کتاب گرایش پیدا کرد و دیوانه‌وار به این کار پرداخت.

راوی دوم

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
صادق زمانی

عبید زاکانی - رساله صد پند (30-26)

26. مجردی و قلندری را مایه‌ی شادمانی و اصل زندگانی دانید.

27.خود را از بند نام و ننگ برهانید تا آزاد توانید زیست.

28. در دام زنان میفتید، خاصه بیوگان کُرّه دار.

29. از بهر جماع سرد حلال، عیش بر خویش حرام مکنید.

30. دختر فقیهان، شیخان، قاضیان و عوانان را مخواهید؛ و اگر بی اختیار پیوندی با آن جماعت اتفاق افتاد [با عروس چنان کنید] تا گوهر بد به کار نیاورد و فرزندان گدا، سالوس، مزور و پدر و مادر آزار از ایشان در وجود نیاید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صادق زمانی

سعدی

نه هرچه جانورند آدمیتی دارند

بس آدمی که در این ملک نقش دیوارند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
صادق زمانی